در ره منزل ليلي كه خطر هاست در آن //شرط اول قدم ان است كه مجنون باشي

صفحات

آبان ۰۹، ۱۳۸۷

تایید حکم آقای لباف توسط دادگاه تجدیدنظر قم


دادگاه تجدید نظر قم حکم مجازات جناب آقای امیرعلی لباف (ماذون نماز دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی در شهرستان قم ) را مورد تایید قرارداد.

آقای لباف در تاریخ 13/6/1387 به اتهام تشویش اذهان عمومی و تشویش اذهان مراجع و مقامات رسمی و توهین به مقدسات اسلام از سوی دادگاه جزایی قم ، به تحمل74 ضربه شلاق ،5 سال زندان و 10 سال تبعید به شهر بابک محکوم شده بود .

آقای لباف پس از آنکه با گزارش و شکایت اداره اطلاعات قم به دستور دادستان تحت پیگرد قرار گرفت در روز 1387/5/23 احضاررواز سوی شعبه 101 دادگاه عمومی جزایی قم به ریاست قاضی پور موسوی محاکمه و محکوم شد.

این گزارش می افزاید : محکومیت آقای لباف به مجازات های سنگین زندان و تبعید به دلیل اقامه نماز جماعت توسط ایشان در مجالس دراویش نعمت اللهی گنابادی در شهر قم ،روحانی نبودن (نداشتن عمامه)و نداشتن تحصیلات حوزوی،تظلم خواهی از مسئولین مملکتی و سئوال از مراجع دینی به وسیله نامه می باشد

علیرغم تخریب حسینیه شریعت قم و ضرب و شتم دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی ،مجالس درویشی در این شهر تعطیل نشده و تهدیدها و تضیع حقوق دراویش مانع از انعقاد مجالس نگردید

درادامه این گزارش آمده است آقای لباف در اردیبهشت ماه 1386 نیز به دلیل محکومیت در پرونده تخریب حسینیه شریعت در سال 1384 و امتناع از پرداخت جزای نفدی به مدت 2 ماه در زندان قم بازداشت بوده است .


برگرفته از سایت مجذوبان نور

عشق بي مورد به پروردگار؟!!!

مجتبی ذوالنوری، جانشين نماينده ولی‌فقيه در سپاه در روز 4 آبان با حضور در سپاه قمربنی هاشم استان چهارمحال و بختياری از سازماندهی چهارهزار هادی سياسی در سطح كشور خبر داد و گفت: شبكه هاديان سياسی از پنج سال پيش در كشور تأسيس شد.

حجت‌الاسلام ذوالنوری گفت: دشمنان، امروز از طريق رسانه‌ای، اينترنت، ماهواره، تبيين الگوهای فاسد و تخريب اخلاق و رفتار نسل جوان كشور برای ضربه‌زدن به انقلاب تلاش می‌كنند.

وی گفت: "فرقه‌های ضاله عليه نظام جمهوری اسلامی فعالند و برخی از فرقه‌ها مانند بهاييت، دراويش!!!! مروجان صوفی‌گری، عرفان‌های كاذب!!!!، ترويج عشق بی‌مورد!!!!؟؟؟ و مخرب! در زمينه جدايی دين از سياست با محوريت انتظار و وجود مبارك حضرت قائم آل محمد(عج) مانند انجمن حجتيه و انجمن‌های مشابه، از همه ابزار خود برای ايجاد مشكل و تفرقه در بين مردم استفاده می‌كنند."

11سال زندان بخاطر دفاع از حقوق بشر

کمپین بین المللی برای حقوق بشر در ایران روز سه شنبه، از قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران خواست فورا در مورد صدور حکم ۱۱ سال زندان برای محمد صدیق کبودوند تجدید نظر کند.محمد صدیق کبودوند موسس سازمان حقوق بشر کردستان است، و از ژوئن سال ۲۰۰٧در بازداشت به سر می برد. به گزارش کمپین بین المللی برای حقوق بشر در ایران، این فعال سرشناس حقوق بشر در شرایط جسمانی نامناسبی است.گزارش می افزاید ۲۵ اکتبر سال جاری به نسرین ستوده، وکیل محمد صدیق کبودوند، گفته شد که دادگاه تجدید نظر حکم محکومیت کبودوند به ۱۱ سال زندان را تایید کرده است.این فعال حقوق بشر متهم به «اقدام علیه امنیت ملی با استفاده از تاسیس سازمان حقوق بشر کردستان»، « تبلیغ علیه نظام با استفاده از نشر اخبار دروغ» و دفاع از زندانیان سیاسی است.
به گفته نسرین ستوده، وکیل محمد صدیق کبودوند، اتهامات ارایه شده در دادگاه علیه موکلش متمرکز بر تاسیس سازمان حقوق بشر کردستان در سال ۲۰۰٥، گزارش کردن موارد نقض حقوق بشر به سازمان ملل متحد و نامه نگاری به کوفی عنان، دبیر کل سابق سازمان ملل، بوده است.
بر گرفته از صداي امريكا

آبان ۰۷، ۱۳۸۷

آقایان زمستان هم خواهد گذشت

حضرت زینب (س) خطاب به یزید بن معاویه خلیفه وقت حکومت اسلامی گفت :

یا یَزید!! کِد کَیدَک وَاسعِ سَعیَک، ناصِب جَهدَک، فَوَاللهِ لا تَمحَو ذِکرَنا وَ لا تَمیتُ وَحیَنا...

ای یزید!! هر نیرنگى خواهى بزن، و هر اقدامى كه توانى بكن، و از هر كوششى دریغ منما، كه سوگند به خدا نه مى‌توانى نام ما را محو كنى، و نه مى‌توانى وحى ما را خاموش كنى… (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 135 و اللهوف، صفحه 77)

خبرهای رسیده حاکی از آن است که در بعضی از نقاط کشور سایت مجذوبان نور فیلتر شده است ودر روزهای آینده این اقدام که زاده اندیشه و سیاستی پوشالی و متحجر است سراسری خواهد شد ودر ادامه این سیاست احتمال دارد سایتها و وبلاگهای بیشتری از دراویش رامسدود نمایند. یک سال پیش برای اولین بار سایت مجذوبان نور را فیلتر نمودند و امروز برای دومین بار است که شاهد هنر نمایی!!. آقایان!! هستیم ،اگر در این مدت به نتیجه ای رسیده اند !! از این به بعد هم خواهند رسید !!

برنامه ریزان بایکوت خبری دراویش و سیاست مدارانی که دستور به این گونه اقدامات غیر انسانی می دهند وبا آزادی های مشروع و قانونی شهروندان مملکت ،مخالفت می کنند چه اهدافی را دنبال می نمایند ؟

آیا با فیلترینگ مراکز خبری دراویش ، معاندین تصوف و عرفان، به کدام یک از اهداف خود نزدیک می شوند ؟ آیا در این زمانه تصور این موضوع که می توان مردم را در بیخبری به بند خرافات کشید ،خیالی عبث نیست ؟ ؟ آیا هر کس نظری غیر از حزب موتلفه و انجمن حجتیه داشت ، دشمن اسلام، دشمن تشیع، دشمن نظام ، دشمن انقلاب و متهم به بر اندازی خواهد بود؟ ؟ آیا کسی نیست که تاریخ ظلم و جور را به یاد آقایان آورده تا تذکری باشد که این روزها در گذر است و روزگاری خواهد آمد که اینچنین نخواهد بود ؟!! کسی برایشان نگفته است که قیامتی در پیش است که پرده ها کنار میرود ، نقابها خواهد افتاد ،حقیقت آشکار می شود ، بی عدالتی به زنجیر کشیده می شود و خدا خدایی خواهد کرد !!



وقتی قانون و نظارت قانونی بر مراکز دولتی و خصوصاً امنیتی حاکم نباشد و بعضی از مجریان امور در اتخاذ روشها و موضع گیری ها دست خود را باز ببینند و اجتهاد شخصی افراد میزان و ملاک قرار بگیرد و هر حزب!! و انجمنی!! به راحتی بتواند در آن نفوذ کند، شرایط بهتر از این نخواهد بود!! .

اساس سیاست را بر حذف و برخورد فیزیکی گذاشته اند و با قوانین خود ساخته و برداشتهای عجیب و غریب از قانون اساسی و تفسیرعجیبتر از متون دینی، هر کاری را انجام می دهند و به احدی نیز پاسخگو نمی باشند با افزودن پسوند اسلامی به افعال و افکار خویش خط قرمزهایی ترسیم می کنند که گذشتن از آن به معنی نابودی و ارتکاب بزرگترین جرایم است .

کمتر کسی هم جرأت دارد که بگوید این اعمال، زدن چوب حراج به مقدسات و خیانت به ارزشهای اعتقادی و بدعت در دین و زیر پا گذاشتن آزادی و عدالت و حقوق انسانها آن هم به نام دفاع از اسلام و دیانت است . .اما تا کی !! تیغ تزویر برش خواهد داشت !!؟؟

آقایان !! اطمینان داشته باشید ،با اتخاذ این روشها به جایی نخواهید رسید .زمستان خواهد گذشت و ......؟؟!!!!!!!

پلمپ مجلس دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی در شهرستان پارسیان(عسلویه)

به گزارش سایت مجذوبان نور
ساعت 10 صبح امروز سه شنبه 7 آبان ماه 1387 ،نماینده سه ارگان دادستانی ، اداره اطلاعات و نیروی انتظامی وارد منزل شخصی آقای جلال خرمروز از دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی شده و اتاق پذیرایی محل سکونت وی را پلمپ نمودند

درادامه این گزارش آمده است،چون آقای خرمروزدربدومراجعه مامورین و ورود آنان به منزل ، حضور نداشته به اعتراض ازمامورین تقاضای مجوز قضایی می نماید.مامورین بدون ابلاغ کتبی ، حکمی را نشان داده اندکه در بخشی از آن چنین آمده است :" طی نامه اداره اطلاعات شهرستان پارسیان (عسلویه )... و بنا به دستور شورای تامین این شهرستان نسبت به پلمپ نمودن خانقاه مجالس دراویش گنابادی در کوشک کنار اقدام گردد."

به آقای خرمروزنیز اعلام گردیده است که فردا ساعت 8 صبح باید به دایره اطلاعات نیروی انتظامی جهت معرفی به دادستانی شهرستان پارسیان ، مراجعه نماید .

دستگیری مرتضی سپندار


با خبرشدیم آقای مرتضی سپنداراز دراویش نعمت اللهی گنابادی به اتهام اهانت به آیت اله خامنه ای با قرار 20 میلیون تومانی از سوی شعبه دوم بازپرسی شهرستان کرج بازداشت شده است.
یاداوری میگردد ایشان از جانبازان نیروی دریایی ارتش می باشد و چندی پیش در نامه ای خطاب به آیت اله خامنه ای از توهین و آزارو شکنجه سربازان گمنام امام زمان گلایه کرده بود.http://manzeleleili.blogspot.com/2008/10/blog-post_15.html

گزارش ديلي تلگراف از زادگاه احمدي نژاد

گزارش دیلی تلگراف از زادگاه احمدی نژاد
روزنامه دیلی تلگراف طی گزارشی از وضعیت معیشتی مردم در روستای آرادان محل تولد آقای احمدی‌نژاد به بررسی استفاده از موادمخدر در این روستا پرداخت.به گزارش سرویس بین‌الملل «فردا»، این روزنامه درباره زادگاه دکتر احمدی نژاد نوشت: اینجا جایی است که رئیس جمهور ایران که پسر یک آهنگر بود در سال 1956 به‌دنیا آمد. در سال 2005 ساکنان این روستا به مناسبت انتخاب وی به عنوان رئیس‌جمهور پرچم آویختند و امیدوار بودند برای رسیدگی‌های دولتی در اولویت قرار گیرند.این روزنامه ادامه می دهد: امروز هم پرچمی در ورودی روستا آویخته شده که در آن نوشته شده به آرادان محل تولد رئیس‌جمهور خوش‌آمدید.به ادعای این روزنامه اما وقتی قدم در روستا می گذارید متوجه می‌شوید اینجا بافورهای زیادی وجود دارد که از آن دود تریاک افغانستانی برمی‌خیزد .
خبرنگار دیلی تلگراف در ادامه می افزاید: مردم محلی می‌گویند ضمانت برای کار و و شرایط بهتر زندگی، با تریاک، هروئین و دیگر مواد مخدر که فاصله بین واقعیت و آرزو را پر کرده، از بین رفته است!این منبع با انعکاس صحبت‌های مردم روستا درمورد وضعیت معیشتی شان نوشت: یکی از رانندگان تاکسی که بیکار در ایستگاه تاکسی نشسته بود گفت: "وقتی آقای احمدی‌نژاد انتخاب شد ما خیلی خوشحال بودیم اما هنوز مشکل داریم.نویسنده گزارش در ادامه با ادعای اینکه مردم آرادان هم‌اکنون احساس سرخوردگی می کنند درباره منزل پدری دکتر احمدی نژاد نوشت: خانواده وی در دوران طفولیت احمدی‌نژاد آن‌جا را ترک کردند و از خانه خشتی آن‌ها دیگر اثری باقی نمانده است.یکی از مسئولان این روستا به خبرنگار دیلی تلگراف می گوید: "60٪ مردم اینجا به صورت روزانه تریاک می‌کشند و 12٪ آن‌ها کراک استفاده می‌کنند که در عرض سال‌های کوتاهی باعث مرگ آن‌ها می‌شود. مشکل بسیار جدی است و این به علت بیکاری است بیشتر مردم فقط 2 تا 3 ساعت در روز مشغول به کار هستند".
"به نقل از سايت فردا"

فيلترينگ سايت مجذوبان نور

مطلع شديم كه سايت مجذوبان نور مجدد‍‍ا به دست تيغ بي قانوني فيلترينگ سپرده شد و عده اي از هم وطنان و ياران ايماني
نمي توانند به اين سايت دسترسي د اشته باشند.
وبلاگ هاي دراويش سلسله گنابادي كه هر كدام با توجه به تشخيص خود دست به ايجاد وبلاگ نموده اند بر خود لازم مي دانند به منظور ايجاد پل ارتباطي با هم وطنان و عزيزاني كه پي گير وقايع و برخورد هاي غير قانوني با دراويش گنابادي هستند ،ضمن درج مطالب سايت مجذوبان نورنام وبلاگ خود را تغيير داده و از عنوان مجذوبان نور براي وبلاگ خود استفاده نمايند تا هم دسترسي به مطالب ميسر شود و هم اعتراضي باشد بر اقدامات افراد خود سر و لجام گسيخته اي كه فكر مي كنند با فيلتر نمودن و بايكوت
خبري دراويش گنابادي مي توانند بر ظلم هايي كه نسبت به فقراي نعمت اللهي وارد ميشود سر پوش گذاشته و به اعمال خلاف شرع و قانون خود ادامه دهند در همين راستا وبلاگ بایاران (فیلتر شده) و عرفان 121و یاران مجذوبان نور با ادرس قبلي ولي با عنوان مجذوبان نور فعاليت خود را ادامه خواهد داد.

وصيت نامه آيت الله كاظميني بروجردي

فعالان حقوق بشر در ايران وصيتنامه اي به وکلا و نمايندگانم در ايران و جهان
به نام آفريدگار مهربان و بنده نواز سلام بر مصلحان و عدالتخواهان و آزادانديشان درود مرا از داخل ديوار هاي بلند و مرگبار زندان اوين بپذيريد. از اين که محکمه ام در پشت درهاي بسته و بدون حضور هيات منصفه و دور از داشتن وکيل مستقل و مخفي از خبرنگاران تاريخ نگار و مستند از پرونده سازي در بند امنيتي و مخوف 209 صورت گرفت و نتوانستم از مواضعم دفاع کنم و گوشي در ابلاغ انديشه ام نيافتم، لذا سطوري را برايتان مي نگارم و اسرار تقويم جاري را توسط شما خانم ها و آقايان به اوراق ماندگار قرن کنوني مي سپارم. سي سال است که براي فکر آزاد و فرهنگ رها شده از قيود خودکامگان، تلاش مي کنم و به خاطر مقاومت در برابر مذهب دولتي و دين حکومتي و اسلام سياسي، به اشد مجازات هاي غير انساني محکوم گشته ام. بنا به مدارک وزارت اطلاعات چهارده سال است که همواره در تحت تعقيب و پرونده سازي و ايذاء رواني و آزار خانوادگي و فشار هاي جسماني عناصر زورگو و بي منطق سلطه گر بوده ام و در هر مقطعي از اين ايام، ضربه اي را از حافظان آيين استبدادي دريافت کرده ام. پدرم را که از مناديان اسلام سنتي بود و نيم قرن در پايتخت با زبان و قلم و امامتش، مردم خداجو را رهنمون بود، در مسلخ شهادت توديع نمودم و مادرم را که در حمله نيرو هاي مسلح به منزل مسکوني ام مورد صدمات ميکروبي و شيميايي قرار گرفته بود و با آثار ناجوانمردانه آن و با احتضار طولاني و رقت بار چشم از جهان فرو بست، به آستان آزادگي و حريت هديه نمودم و جواني ام را که در خدمت به استقلال اعتقادي ملت به پيري مبدل نمودم و نواميسم را که زير پاي اشرار مدعي ديانت نهادم و خانواده ام را که به قساوت تمام به تهاجم قلدران باجگير ديدم و همگي را تاوان وابستگي و دلبستگي به مثلث مقدس خدا و مردم و ميهن يافتم. اينجانب تفتيش عقائد را مغاير با حکم خدا در کلام " لا اکراه في الدين" مي دانم و خفقان را معارض با شعار ديني "يريد الله بکم اليسر" مي بينم و تحميل قوانين طاقت فرسا را نافي قانون ربوبي در منظر "و لا يريد بکم العسر" مي دانم و ديکتاتوري را خلاف گزينه "و لا يکلف الله نفسا الا وسعها" مي بينم و سرکوب اعتقادي را محارب بيان الهي " لا نفرق بين احد من رسله" مي دانم و داشتن زندان را خلاف سيره حيدر کرار مي بينم و صلح نامه امام مجتبي را متضاد با هر نوع جنگ طلبي مي دانم و تسليم شدن اميرالمومنين به حکميت را عين جمهوريت مي دانم و بازگشت مرتضي علي را از نيمه جنگ صفين، حرمت دهي به راي اکثريت مي دانم و اجتناب ائمه شيعه را از تشکيلات حکومتي، دليل بر وجوب دوري روحانيون از تحرکات سياسي مي يابم و اجماع علماي تشيع را در برائت از مواضع سياسي، دليل بر تخريب ديانت در تماس با سياست مي بينم و بيلان کار سياسي و اقتصادي و اعتباري و اعتقادي اسلام دولتي را عامل بد بيني عامه به معنويات و الهيات مي دانم و نقض آشکار و علني و همه جانبه حقوق بشر را در ايران نتيجه شعار " ديانت ما عين سياست ماست" مي بينم و شکنجه خود و خانواده ام و پيروان آزادي اديان را محصول استبداد ديني مي يابم و لذا توجه ناظران حقوق بشر را به وضعيت اسفناک و دلخراش خود و خانواده ام و همه راهيان مذاهب ناوابسته به حکومت جلب مي نمايم. علت حملات وحشيانه نيرو هاي امنيتي و اطلاعاتي و نظامي به خانه محقرم، حضور عظيم مخالفين اسلام سياسي در جلسات کم نظير اين خادم ملت و عاشق خدا بود و به اين جهت از سازمان ملل متحد مي خواهم تا به هر طريق از حکومت ايران بخواهد تا آزادي مطلق اديان و استقلال بي چون و چراي مذاهب را اجرا کند و توسط شوراي امنيت آن نهاد جهاني هر گونه فشار و رعب و حصر و زندان و کشتار و مصادره را به خاطر منازعه با اسلام سياسي محکوم گرداند و خواهان يک رفراندوم اساسي و دور از حصار هاي دولتي در نظرخواهي از عموم ملت ايران درباره آزادي انديشه و بيان و قلم و مذهب گردد و مرا به عنوان يک مدعي العموم جامعه که خواستار پرستش آزاد و دور از تنگ نظري ها هستم، مصونيت و امنيت و حفاظت دهد تا بتوانم به خواسته ايماني و اعتباري و اعتقادي و انساني مردم شريف و اصيل و نجيب و مظلوم ايران پاسخ دهم و پيروان تمامي فرق توحيدي را در تقرب به پروردگار و تعشق به ربوبي، مساعدت نمايم. در خاتمه به تمامي عزيزاني که در داخل و خارج امر وکالت و نيابت مرا به عهده گرفته اند، عرض مي کنم که شرايط ناهنجار و نارواي من و خانواده ام و همه بندياني که به جرم اعراض از اسلام سياسي و نفرت از مذهب دولتي و روگرداني از دين حکومتي در زندان هاي قرون وسطايي معذب مي باشند را به گوش هموطنان دلسوز و نگران برسانيد و از تمام مراکز حقوقي و مجامع قانوني و رسمي و معتبر جهان، مطالبه حقوق ما را بکنيد و از رهبران ديني تمام اديان و مذاهب و ملل ميخواهيم تا در رهايي آيين خدا پرستي از هر نوع شائبه و آلايش و اراده سياسي بکوشند و با اين روحاني تحت ستم همسويي کنند و از حکومت ايران، بازگشايي زنجير ستم از دست و پاي خداجويان ميهن گرا را طلب نمايند.
با سپاس سيد حسين کاظميني بروجردي زندان- تهران- ايران

آبان ۰۶، ۱۳۸۷

ولايت از ديدگاه سيد حيدر املي

سيد حيدر آملي معروف به صوفي ( حدود 720-790 ق ) يكي از برجسته ترين شاگردان و شارحان مكتب ابن عربي است. وي در عين تقرير، به تهذيب تعليم ابن عربي براساس مباني فكري شيعي پرداخته است. كتاب «جامع الاسرار و منبع الانوار» جامع‏ترين اثر موجود سيد حيدر است . وي در اين كتاب مي كوشد تا نشان دهد حقيقت تصوف و تشيع يكي است.
ولايت ركن ركين اسلام و عرفان به‏شمار مي آيد. يكي از اسماء الله، اسم مبارك وليّ است كه فرمود : «وليّ الذين آمنوا». حقيقت ولايت رتق و فتق وليّ، در امور مولّي عليه است كه از بعضي امور وي را بـاز مي‏دارد و بـه بـرخـي از امـور وا مي‏دارد تا به كمال سعادت مطلوب و مقدر خود برسد. در حوزه عرفان ، ولايت كمالي است ازلي و ابدي كه سرآغاز جمله كمالات است. مشايخ عرفا بر مبناي وحدت شخصي وجود بر اين عقيده راسخ‏اند كه مراتب تمامي موجودات در قوس نزول، از تعينات نفس رحماني و حقيقت ولايت است و در قوس صعود، حقيقت انسان كامل داراي جميع مظاهر و جامع جميع مراتب است. حقيقت محمديه كه اولين تعين و نخستين مظهر حق است، در مراتب غيب و شهادت نزول كرده و در هرمرتبه‏اي بنابر مقتضيات آن مرتبه ظهور نموده و ولايت خود را تحقق مي‏بخشد؛ بنابراين مرجع تمامي ولايتها تنها يك حقيقت است، همان كه آغاز و غايت آفرينش است؛ يعني حقيقت محمدي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله .بايد اذعان داشت كه ديدگاه عرفان درباره ولايت و رسالت بسيار عميق و در عين حال جامع است .
در اين مقاله به بررسي اجمالي برخي ابعاد اين موضوع مي‏پردازيم.
نخست بحثي كلي در باب ولايت، تعريف و اقسام آن، ارائه شده و سپس با تكيه بر آراء عارف جليل القدر شيعي، سيد حيدر آملي، نبوت و ولايت و نسبت ميان آنها مورد تأمل قرار گرفته است.
ولايت در ساحت عرفان هجويري دركتاب «كشف المحجوب» درباره اهميت ولايت در عرفان فرموده است: «بدان كه قاعده و اساس طريقت تصوف و معرفت، جمله بر ولايت و اثبات آن است كه جمله مشايخ اندر حكم اثبات آن موافقند اما هر كسي به عبارتي دگرگون بيان اين ظاهر كرده‏اند.»1 البته آنچه كه عرفا پيرامون مسأله ولايت بحث كرده‏اند، بيشتر ناظر بر جنبه‏هاي تكويني ولايت است كه اكنون به بررسي برخي ابعاد آن مي پردازيم.
تعريف ولايت: ولايت يعني تصرف در خلق به وسيله حق بنابر آنچه به آن امر شده‏اند، از حيث باطن و الهام به غيـر وحـي؛ براي اينكه اوليا در خلق به وسيله حق تصرف مي‏كنند نه با نفس خودشان و آن به خاطر اين است كه فناي در حق شده‏اند و به وسيله حق باقي مانده‏اند؛ يعني از حيث هو هو، حق شده‏اند و از حيث تعين و تشخص غيراو هستند
ولايت در ساحت عرفان، بر اساس تقسيم بندي هاي مختلف اقسامي دارد كه به برخي از آنها اشاره مي‏شود:
الف) ولايت عامه و خاصه :ولايت عامه همان ولايتي است كه براي عموم مومنان مي‏باشد و آيه شريفه «الله ولي الذين امنوا... »3 نيز بدان اشاره ولايت مطلقه همان ولايت كلي است كه جميع ولايات جزئي،افراد آن هستند، در مقابلولايت مقيده كه فرد فرد آن ولايات جزئي است.نبوت مختص به ظاهر است و انبيا همگي در دعوت و هدايت و رفتارشان نسبت به خلايق و ديگر موارد لازمهبا يكديگر اشتراك دارند و هر كدام نسبت به ديگري از لحاظ احاطه تامش امتياز جداگانه‏اي مي‏يابد. دارد.4
اگر حق تبارك و تعالي وليّ مؤمنان باشد، پس مؤمنان نيز به حكم اضافه بدان متصف مي‏باشند5.
ولايت خاصه كه مخصوص اصحاب قلوب، سالكان واصل و اهل الله مي‏باشد، عبارت است از فناي عبد در معبود؛ بدان معنا كه افعال خود را در افعال او، صفاتش را در صفات او و ذاتش را در ذات او (جلّت عظمته) فاني مي كند.
ب) ولايت مطلقه و مقيده : ولايت مطلقه همان ولايت كلي است كه جميع ولايات جزئي، افراد آن هستند، در مقابل ولايت مقيده كه فردفرد آن ولايات جزئي است؛ به تعبير ديگر، ولايت خاصه كه همان ولايت محمدي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است، گاه مقيد به اسمي از اسماء و حدي از حدود مي‏شود، گرچه از حيث ذات داراي اطلاق و شمول است؛ و گاه مطلق از تمامي انحاي تجليات ذاتي مي‏باشد. بنابراين ولايت خاصه محمدي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله تقسيم مي‏شود به ولايت مطلقه و مقيده. از ولايت مطلقه به ولايت عامه و از ولايت مقيده به ولايت خاصه نيز تعبير مي‏كنند.6
ولايت مطلقه، باطن نبوت مطلقه است و آن عبارت است از آگاهي اختصاصي ولي بر استعداد همه موجودات از حيث ذات، ماهيت و حقايق آنها و اعطاي حق هر صاحب حقي براساس استعداد ذاتي آن، از راه اخبار و تعليم حقيقي و ازلي كه ربوبيّت عظمي و سلطنت كبري ناميده مي‏شود. صاحب چنين مقامي موسوم به خليفه اعظم، قطب الأقطاب، انسان كبير و آدم حقيقي است كه از آن به قلم اعلي، عقل اوّل، روح اعظم و امثال آن تعبير شده است7.
ديدگاه سيد حيدر آملي در باب نبوت و ولايت و نسبت آنها با يكديگر
الف - نبوت و اقسام آن سيد حيدر آملي، عارف بزرگ شيعي، در تعريف نبوت و اقسام آن مي گويد: «النبوة هي الإخبار عن الحقايق الالهيه و المعارف الربانية ذاتا وصفة و إسما. هي علي قسمين: نبوة التعريف و نبوة التشريع. فالأولي هي النباء عن معرفة الذات و الصفات و الأسماء و الأفعال. و الثانية جميع ذلك مع تبليغ الأحكام، و التأديب بالأخلاق، و التعليم بالحكمة، و القيام بالسياسة، و تختصّ هذه [النبوة[ بالرسالة.9»؛ نبوّت خبر دادن از حقايق الهي و معارف رباني از نظر ذات، صفات، اسماء و افعال است كه آن بر دو قسم است: نبوت تعريفي و نبوت تشريعي. نبوت تعريفي خبر دادن از ذات، صفات، اسماء و افعال خداوند مي باشد. و نبوت تشريعي، جميع موارد نبوت تعريفي به همراه تبليغ احكام و تأديب مردم به اخلاق، و آموختن حكمت و قيام سياسي مي‏باشد. و اين نبوّت مختصّ به رسالت است. پس به نبوت تعريفي وتشريعي كه توأمان براي مردم تبليغ شود و آنها را به تعليم حكمت و قيام به سياست دعوت كند ، رسالت گفته مي شود. سيّد همچنين در جاي ديگر مي‏فرمايد: «و بعبارة أخري قالوا : «النبوة هي قبول النفس القدسي، حقائق المعلومات و المعقولات عن جوهر العقل الكلي. و الرسالة [هي] تبليغ تلك المعلومات و المعقولات الي المستحقين و التابعين. و ربما يتفق القبول لنفس من‏النفوس و لا يأتي لها التبليغ لعذر من‏الأعذار و سبب من الاسباب، فيبقي ذلك الشخص نبيا فقط، كأنبياء بني‏إسرائيل، و غير هم من الأنبياء المتقدمين عليهم، و من هذا كثر عدد الأنبياء بني إسرائيل، و غير هم من الأنبياء المتقدمين عليهم، و من هذاكثر عدد الأنبياء و قل عدد الرسل، و كذالك [قل عدد] أولي العزم.10» و به عبارت ديگر گفته‏اند: نبوت، قبول كردن حقايق معلومات و معقولات توسط نفس قدسي از جوهر عقل كلي مي‏باشد و رسالت، تبليغ آن معلومات و معقولات به مستحقان و تابعان است؛ چه بسا قبول، براي نفسي از نفوس مختلف اتفاق مي‏افتد ولي با تبليغ همراه نمي‏شود، بخاطر عذري از عذرها و يا سببي از اسباب؛ چنين شخصي فقط نبّي باقي مي‏ماند؛ مثل انبياء بني اسرائيل و غير آنها از انبياء كه قبل از ايشان بوده‏اند. به همين علت تعداد انبياء زياد مي‏باشد و تعداد رسولان كمتر و به همين ترتيب تعداد پيامبران اولي العزم. «فالنبوة مختصة بالظاهر، و يشترك [الانبياء] كلهم في الدعوة و الهداية و التصرف في الخلق، و غيرها مما لابد منه في النبوة و يمتاز كل منهم عن الآخر في الطريقة بحسب الحيطه التامه؛ كأولي العزم و المرسلين عليهم‏السلام و غير التامة، كأنبياء بني إسرائيل . فالنبوة دائرة تامة مشتملة علي دوائر متناهية متفاوت في الحيطة» ؛ پس نبوت مختص به ظاهر است و انبيا همگي در دعوت و هدايت و رفتارشان نسبت به خلايق و ديگر موارد لازمه با يكديگر اشتراك دارند و هركدام نسبت به ديگري از لحاظ احاطه تامش امتياز جداگانه‏اي مي‏يابد؛ مانند پيامبران اولي العزم و آنهايي كه غير تام هستند مانند انبياي بني اسرائيل. پس نبوت دايره تام و كاملي است كه دواير متفاوتي را شامل مي باشد و از جهت گستره بي‏انتهاست.سيد حيدر در تعريف نبوت مطلقه مي گويد : «و من هذا ورد في تعريف النبوة المطلقة أنها عبارة من اطلاع الموصوف بها علي الحقائق الموجودات الممكنة، الموجودة و غير الموجودة، من الماهيات المعدومة و الاعيان الثابتة. لان «ام الكتاب» الذي هو العقل الاول، و «الكتاب المبين» الـذي هو النفس الكليــة ـ المعبر عنهما القلم و الروح ـ و كذالك «الرقة المنشور» الذي هو لوح الجسم الكلي، مشتملات علي هذه العلوم و المعارف؛ فكل عارف يحصل له الاطلاع علي هذه الكتب و الصحف و المعارف، التي هي مسطورة فيها، و مرقومة عليها اجمالاً و تفصيلاً، يكون هوالنبي و الولي و الخليفة و الامام و الكامل و المكمل، علي غير واسطة علي قلب حبيبه و صديقه و وليه، لقوله تعالي: «نزل به الروح الامين علي قلبك»، و لقوله تعالي: «و اوحي الي عبده ماأوحي11»؛ از اين رو در تعريف نبوت مطلقه آمده كه عبارت است از اطلاع بر حقايق الهي و دقايق رباني بنابر آنچه كه هست؛ همچنين اطلاع بر حقايق موجوداتي كه ممكن الوجود هستند، اعم از اينكه وجود داشته باشند يا موجود نباشند، از ماهيات معدومه و اعيان ثابته؛ براي اينكه «ام‏الكتاب» كه عقل اول است و «الكتاب المبين» كه نفس كليه است ـ از آن دو تعبير به قلم و روح مي‏شودـ و همچنين «الرقة المنشور» كه آن لوح جسم كلي است مشتمل بر اين علوم و معارف مي باشند؛ يعني حقايق الهي كه نبوت مطلقه بر آن آگاه است ، مشتمل بر ام الكتاب و كتاب المبين و رقة المنشور مي‏باشد. بنابراين هر عارفي كه اطلاع بدون واسطه بر اين كتاب، صحف و معارف حاصل كند، كتبي كه در آن حقايق الهي و دقايق رباني به طور اجمال و تفصيل نوشته شده است، آن عارف نبي، ولي، خليفه، امام و انسان كامل بنا بر قدر استعداد و استحقاق خود مي‏باشد. البته حق تعالي آن حقايق را بر قلب حبيب و صديق و ولّي خود بدون واسطه افاضه مي كند؛ آنجا كه فرمود: «نزل به الروح الامين علي قلبك12»ولايت عبارت است از قيام عبد براي خدا و تبديل اخلاقش به اخلاق الهي و محقق شدن اوصافش به اوصاف باري تعالي؛ همانطور كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود:«بر خلق و خوي الهي متخلق شويد.» بطوري كهعلمش علم خدا و قدرتش قدرت خدا و عملش عمل خدايي گردد
.بدين ترتيب روشن مي‏شود كه سيد حيدر، حضرت رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را خليفه اعظم و مظهر اسم اعظم خداوند و برزخ جامع ، يعني جامع بين حق و خلق و ظاهر و باطنِ عالي و داني مي‏داند.
ب ـ ولايت و اقسام آن : جناب سيد حيدر در تعريف ولايت مي‏فرمايد:«والولاية عبارة عن قيام العبد بالله، و تبديل أخلاقه بأخلاقه، و تحقيق أوصافه بأوصافه، كماقال صلي‏الله‏عليه‏و‏آله : «تخلقوا بأخلاق الله» بحيث يكون علمه علمه ، و قدرته قدرته، و فعله فعله كما ورد في الحديث القدسي : لايزال العبد يتقرب إليّ بالنوافل حتي أحبه، فإذا أحببته كنت سمعه و بصره و لسانه و يده و رجله، فبي يسمع و بي يبصر و بي ينطق و بي يبطش؛ وورد أيضا من تقرّب إليّ شبرا تقربت إليه ذرعا و من تقرب إليّ ذرعا تقربت إليه باعا و من تقرب إليّ باعا مشيت إليه هرولة هذا [ما ورد] بالنسبة إلي الأولياء .فأما [ماورد] بالنسبة إلي الأنبياء، فقال تعالي: «من يطع الرسول فقد اطاع الله» و قال: «و ما رميت اذ رميت ، و لكن الله رمي.» و قال: «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و اولي الامر منكم و امثال ذلك كثيرة مما يطول ذكره»؛ ولايت عبارت است از قيام عبد براي خدا و تبديل اخلاقش به اخلاق الهي و محقق شدن اوصافش به اوصاف باري تعالي؛ همانطور كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «بر خلق و خوي الهي متخلق شـويد.» بطوري كه علمش علم خدا و قدرتش قدرت خدا و عملش عمل خدايي گردد. همانطوركه در حديث قدسي آمده است: «هرگز بنده به وسيله نوافل به من نزديك نمي‏شود مگر آنكه دوستش دارم. پس هنگامي كه دوستش داشتم گوش و چشم و زبان و دسـت و پـايش مـي‏شوم. بطوري كه به‏وسيله من مي‏شنود، مي‏بيند، سخن مي‏گويد و راه مي‏رود. همچنين وارد شده است: كسي كه به سوي من يك وجب قدم بردارد به اندازه يك ذراع به او نزديك مي شوم و كسي كه به سوي من يك ذراع بيايد به اندازه فاصله دو دست به او نزديك مي‏شوم وكسي كه به اندازه فاصله دو دست به من نزديك شود،من به سوي او شتاب مي‏گيرم. اين احاديث در شأن اولياء وارد شده است...»
سيد حيدر در ضمن بيان اقسام ولايت بر اين مطلب كه ولايت، باطن نبوت است، تأكيد مي‏فرمايد: «و قد علمت أن الظاهر لا يأخذ التأييد و القوة و القدرة و التصرف و العلم و جميع ما يفيض من الحق تعالي إلا بالباطن، و هو مقام الولاية المأخوذة من الولي و هو القرب. و الولي بمعني الحبيب أيضاً منه. فباطن النبوة الولاية. و هي تنقسم بالعامة و الخاصة. فالاولي تشتمل علي كل من آمن بالله و عمل صالحاً علي حسب مراتبهم، كما قال الله تعالي «الله ولي الذين آمنوا» (الآية). الثانية تشتمل علي الواصلين السالكين فقط ، عند فنائهم فيه و بقائهم به.13» ؛ دانستي كه ظاهر، تأييد و قوت و قدرت و تصرف و علم و همه آن چيزهايي را كه از سوي حق تعالي افاضه مي‏گردد، جز از طريق باطن به‏دست نمي‏آورد و آن مقام ولايت است كه از وليّ اخذ شده يا همان مقام قرب است.وليّ همچنين به معني حبيب است.
پس باطن نبوت، ولايت است و آن بر دو قسم است: عام و خاص.
ولايت عام شامل همه كساني مي شود كه به خدا ايمان آورده و بر حسب مراتب خود عمل صالح انجام مي‏دهند؛ آنچنان كه خداوند سبحان مي فرمايد: «الله ولي الذين آمنوا14».
و دوم مشتمل بر سالكان به منزل رسيده است هنگام فنا آنها در خدا و بقايشان به او. سپس سيد حيدر ولايت خاص را اينگونه تعريف مي كند: «فالولاية الخاصة عبارة عن فناء العبد في الحق. و الوليّ هو الفاني فيّ (اي في الحق) ، و ليس المراد بالفناء هنا إنعدام عين العبد مطلقا، بل المراد منه فناء الجهة البشرية في الجهة الربانية، إذا لكل عبد جهة في الحضرة الإلهية، هي المشار إليها بقوله «ولكل وجهة هو موليها» (الآية). و ذلك لا يحصل إلا بالتوجة التام إلي جناب الحق المطلق سبحانه، اذ به تقوي جهة حقّيته، فتغلب جهة خلقيته إلي أن تقهرها و تفنيها بالأصالة؛ كالقطعة من الفحم المجاورة للنار، فانها بسبب المجاوره و الإستعداد لقبول النارية و القابلية المختفية فيها، تشتعل قليلاً إلي أن تصير ناراً ، فيحصل منها ما يحصل من النار من الاحراق و الإنضاج و الإضاءة و غيرها، و قبل الإشتعال كانت مظلمة كدرة باردة»15؛
ولايت خاص عبارت است از فنا عبد در حق. وليّ همان كسي است كه در حق فاني گشته و به آن بقا يافته است. مراد از فنا در اينجا نابودي فرد بطور مطلق نيست، بلكه منظور فناي بُعد جسماني و بشري در بُعد رباني و معنوي است؛ زيرا هر بنده‏اي در پيشگاه الهي داراي جهتي است كه بدان اشاره شده است: «و لكل وجهة هو مولّيها»16. و اين امر حاصل نمي‏شود مگر با توجه تام به حق مطلق سبحانه و تعالي، زيرا به وسيله اوست كه بُعد حقي تقويت گشته و بر بُعد خلقي غلبه مي‏يابد، تا آنجا كه بر آن چيره گشته از اساس آن را نابود مي سازد؛ مثل قطعه‏اي از ذغال كه در كنار آتش قرار مي‏گيرد. اين قطعه ذغال به خاطر مجاورت و نيز بخاطر استعداد پذيرش آتش و قابليت پنهان در آن، اندك اندك شعله‏ور گشته، به آتش مبدل مي‏شود. در اين هنگام است كه داراي همه خصوصيات آتش مثل سوزاندن، روشنايي، حرارت و غيره شده است، در صورتي كه پيش از اشتعال، تيره و كدر و سرد بود. اين ولايت مخصوص كساني است كه لباس بشري خود را كنده، از مراتب جبروت تجاوز نموده، داخل در حريم قدس لاهوت گرديده و به توحيد كامل دست يافته‏اند. حديث شريف قدسي نيز به همين معنا اشاره دارد كه : «أوليائي تحت قبائي لايعرفهم غيري». همچنين است آيه كريمه: «إن أولياء الله لاخوف عليهم و لا هم يحزنون17». اين ولايت در درجه اول ازآنِ حضرت ختمي مرتبت صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و سپس از آنِ ورثه و تابعان او عليهم‏السلام مي‏باشد.18
بدين ترتيب فناي وليّ در حق موجب بقاي حقيقي او مي‏گردد. سيد در اين زمينه مي‏گويد: «و هذا الفناء موجب لأن يتعين العبد بتعينات حقانية و صفات ربانية مرة اخري، و هو البقاء بالحق، فلايرتفع التعين منه مطلقا. و هذا المقام دائرتة أتم و أكبر من دائرة النبوة، لذلك انختمت النبوة و الولاية دائمة، و جعل الوليّ إسما من أسماءالله تعالي ، دون النبي»19؛ و اين فنا موجب آن است كه فرد از نو با صفات رباني و با تعينات حقاني متمايز مي‏گردد؛ اين همان بقاي بالحق است. اما تعين بطور مطلق از ميان برداشته نمي‏شود. و گستره اين مقام از قلمرو نبوت بزرگتر و كاملتر است. به همين خاطر نبوت و ولايت براي هميشه بدان ختم مي‏گردد. وليّ نامي از نامهاي خداوند متعال است، در حالي كه نبي نيست. سيد، مقام ولايت را غير اكتسابي دانسته مي فرمايد: «و لما كانت الولاية أكبر حيطة من النبوة و باطناً لها، شملت الأنبياء و الأولياء. فالانبياء[هم] أولياء فانين في الحق باقين به، منبئين عن الغيب و أسراره بحسب اقتضاء الإسم، الذي إنباؤه و إظهاره في كل حين منه. و هذا المقام أيضا اختصاص إلهي غير كسبي، بل جميع المقامات إختصاصيه عطائية غير كسبية ، حاصلة للعين الثابتة من الفيض الأقدس ، و ظهوره بالتدريج، بحصول شرايطه و اسبابه، يوهم المحجوب فيظن أنه كسبي بالتعمل، و ليس كذلك في الحقيقة20» ؛
چون ولايت دايره‏اي بزرگتر از نبوت داشته، باطن آن به حساب مي آيد و شامل انبيا و اوليا است،پس انبيا همان اوليايي هستند كه در حق فاني گشته و به آن بقا يافته‏اند. آنها بر حسب نامشان از غيب و اسرار آن خبر مي‏آورند؛ غيبي كه اظهار و اطلاعش در هر لحظه‏اي از اوست. اين مقام همچنين يك امتياز الهي و غير اكتسابي است. بلكه چون ولايت دايره‏اي بزرگتر از نبوت داشته، باطن آن به حساب مي‏آيد و شامل انبيا و اوليــاست، پس انبيا همان اوليايي هستند كه در حق فاني گشته و به آن بقا يافته‏اند.همه اين مقامات اختصاصي، اعطايي و غير اكتسابي و از فيض اقدس براي عين ثابت حاصل مي‏شود. و ظهور آن بتدريج بوده و منوط به شرايط و ابزارهاي آن است. و چون در پرده پوشيده شده است، چنين گمان مي‏رود كه به وسيله عمل اكتسابي صورت گرفته، اما در حقيقت چنين نيست.
ج - نسبت نبوت و ولايت پس از تعريف نبوت و ولايت و مراتب و اقسام آنها،
سيد حيدر به تبيين نسبت و رابطه نبوت و ولايت پرداخته، مي‏فرمايد: «النبوة هي الإطلاع علي الحقائق الإلهية علماً و بياناً ، و الرسالة هي الإطلاع عليها كشفاً و عياناً و ذوقاً و وجداناً ، والولاية هي الإطلاع علي معرفة الذات و الصفات و الأسماء بالذات، اي بالإطلاع الذاتي الحقيقي، دون [الإطلاع[ العقلي و العلمي و الكشفي، المخصوص بالرسل و الأنبياء.21»؛ نبوت اطلاع از حقايق الهي از حيث علم و بيان است و رسالت اطلاع بر آنها از حيث كشف ،عين، ذوق و وجدان مي‏باشد. و ولايت اطلاع بر معرفت ذات، صفات و اسماء بالذات است؛ يعني اطلاع ذاتي حقيقي، غير از اطلاع عقلي، علمي و كشفي است كه مخصوص رسولان و انبيا مي‏باشد .«فالولاية باطن النبوة، و النبوة باطن الرسالة، و كل واحدة منهما اشرف و أعظم من الأخري. و لا شك ان بواطن الاشياء أعظم من ظواهرها، لانها محتاجة إليها، و هي مستغنية عنها، و كل غني عن شي‏ء [يكون] أعظم من الآخر المحتاج الي ذلك الشي‏ء. فكل ما يكون أقرب الي البواطن يكون هو أعظم، و اقله من الجهتين المعتبرتين: الأولي من جهة استغنائه، و الثانية من جهة قربه إلي الحق، لأن قرب الاشياء إلي الحق بالبواطن لا بالظواهر، و ان كان [الحق تعالي] هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن بل لايمكن قرب الاشياء إلي الحق [الا بها] أي بالبواطن22.» ؛
پس ولايت،باطن نبوت است و نبوت باطن رسالت،و هركدام از آن دو والاتر، مهمتر و عظيمتر از ديگري است. شكي نيست كه بواطن اشيا عظيمتر و مهمتر از ظواهر آنهاست؛ زيرا ظواهر به آنها نيازمند و محتاجند، در حالي‏كه بواطن از ظواهـر بي نيازند. هـر كسي كه بي نياز باشد،مهمتر از كسي است كه محتاج باشد. و همچنين آن چيزهايي كه به بواطن نزديكترند، حداقل از دو جهت و به دو اعتبار مهمترند: اول، از جهت استغناي آنها و دوم از جهت نزديكي آنها به حق؛ زيرا نزديكي اشيا به حق از جهت بواطن آنهاست نه ظواهرشان. و اگر خداوند سبحان،اول، آخر، ظاهر و باطن باشد، نزديكي اشيا به حق جز به وسيله بواطن آنها نخواهد بود. «و ههنا دقيقة شريفة لابد من ذكرها و هي أن الولاية و إن كانت في الحقيقة أعظم من النبوة ، و النبوة [أعظم] من الرسالة، لكن ليس الولي أعظم من النبي و [لا[ النبي أعظم من الرسول ، لان النبي له مرتبه الولاية و فوقها مرتبه النبوة، و كذلك الرسول له مرتبتان بعد الولاية، أعني الرسالة و النبوة، فلا تحصل المساواة بينهم أصلا و لا الترجيح أيضا؛ أعني ترجيح الولي علي النبي و ترجيح النبي علي الرسول. فالدقة في هذا هي أن تعرف أن المراد بأن الولاية أعظم من النبوة ، هو أن طرف الولاية في الشخص المعين يكون أعظم من طرف نبوته، و طرف نبوته أعظم من طرف رسالته، و النبوة بالنسبة الي الرسالة كذلك؛ مثل نبينا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فإنه كان وليا و نبيا و رسولاً ، و كان طرف ولايته أعظم من طرف نبوته ، و طرف نبوته أعظم من طرف رسالته. و كذلك جميع الرسل23»؛ در اينجا نكته ظريفي وجود دارد كه ناچار بايد ذكر گردد. و آن اين است كه ولايت بزرگتر از نبوت است و نبوت بزرگتراز رسالت، اما وليّ بزرگتر از نبي نيست و همچنين نبي هم از رسول بزرگتر نيست؛ زيرا نبي علاوه بر مرتبه ولايت داراي مرتبه نبوت هم هست. و به همين ترتيب رسول پس از مراد از اينكه ولايت بزرگتر از نبوت است، آن است كه همانا بعد ولايت در يك شخص معين بزرگتر ازجانب نبوت است و جانب نبوت بزرگتر از جانب رسالت اوست. و نسبت به رسالت نيز همين ترتيب است. نظير پيامبر ما صلي‏الله‏عليه‏و‏آله كه هم وليّ، هم نبي و هم رسول بود و بُعد ولايت او بالاتر از بُعد نبوتش و بُعد نبوت او بالاتر از بُعد رسالتش بود و همچنين بقيه رسولان.ولايت داراي دو مرتبه ديگر يعني رسالت و نبوت نيز هست . بنابراين در بين آنها نه مساوات وجود دارد و نه ترجيح. منظور ترجيح وليّ بر نبي و رجحان نبي بر رسول است. دقت در اين مسأله بخاطر دانستن اين نكته است كه مراد از اينكه ولايت بزرگتر از نبوت است، آن است كه همانا بعد ولايت در يك شخص معين بزرگتر از جانب نبوت است و جانب نبوت بزرگتر از جانب رسالت اوست. و نسبت به رسالت نيز همين ترتيب است. نظير پيامبر ما صلي‏الله‏عليه‏و‏آله كه هم وليّ، هم نبي و هم رسول بود و بُعد ولايت او بالاتر از بُعد نبوتش و بُعد نبوت او بالاتر از بُعد رسالتش بود و همچنين بقيه رسولان.
د ـ تفاوت ميان نبي و رسول و وليّ: «الفرق بين النبي و الرسول و الوليّ، أن النبي و الرسول لهم التصرف في الخلق بحسب الظاهر و الشريعة، و الوليّ التصرف فيهم بحسب الباطن و الحقيقة و من هنا قالوا: الولاية أعظم من النبوة، و إن لم يكن الولي أعظم من النبي؛ لأن الولاية هي التصرف في الباطن، و النبوة [هي التصرف] في الظاهر، و إن كان النبي أيضاً صاحب الولاية، لكن [لا] من حيث الحكم بالفعل، بل من حيث المعني الحاصل له بالقوة، كما قال صلي‏الله‏عليه‏و‏آله : «ولي مع الله وقت لايسعني فيه ملك و لا نبي مرسل لأن هذا كان مقام الولاية24.»؛
فرق بين نبي و رسول و وليّ آن است كه نبي و رسول به حسب ظاهر در خلق تصرف مي‏كنند. لكن وليّ به حسب باطن و حقيقت در مخلوقات تصرف دارد و از اين رو بزرگان گفته‏اند: ولايت، بالاتر از نبوت است، اگرچه وليّ بالاتر از نبي نمي‏باشد، براي اينكه ولايت تصرف در باطن است و نبوت تصرف در ظاهر. بنابراين اگر نبي، وليّ هم باشد جهت ولايت او بالاتر است يعني آن تصرف باطني نه از حيث فعل بلكه از جهت معنوي بالقوه برايش حاصل است. همانطوركه نبي اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «لي مع الله وقت لا يسعني في ملك مقرب و لا نبي مرسل25». پس اين حالتي كه از جهت معنوي و باطني براي پيامبر گرامي اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله حاصل است، از مقام ولايت او مي‏باشد. «ثم اعلم ان كل رسول يكون نبيا، و لا يكون كل نبي رسولاً، كما ان كل نبي يكون وليا ، و لايكون كل ولي نبيا. و أيضا لايكون نبيا إلا و تكون ولايته اقدم علي نبوته ، كما لايكون رسولاً إلا و نبوته تكون أقدم علي نبوته ، كما لا يكون رسولاً إلا و نبوته تكون أقدم [يعني متقدمة] علي رسالته»؛ پس بدان كه هر رسولي نبي است، اما هر نبيي رسول نيست؛ همچنانكه هر نبيي وليّ هست؛ اما هر وليّي نبي نيست. و هيچ پيامبري نيست مگر آنكه ولايتش مقدم بر نبوتش بوده باشد؛ همچنانكه هيچ رسولي نيز نبوده است مگر آن كه نبوت او بر رسالتش مقدم بوده باشد .«والحق في هذا المقام هو ما قلناه أولا، و هو أن الولي لايكون أعظم من النبي و الرسول إلا من حيث الولاية فقط و إلا فالنبوة و الرسالة أعظم من أن ينال أحد مرتبتهما غير النبي و الرسول. و إذا لم يمكن حصول مرتبتهم لغير هما، فكيف يمكن التفوق عليهما.26»حقيقت اين مقام همان چيزي است كه در ابتدا بيان كرديم و آن اينكه ولي از نبي و پيامبر بزرگتر نيست، مگر از جهت ولايت . در غير اين مورد نبوت و رسالت بزرگتر از آن است كه كسي جز پيامبر و رسول بدان مرتبه دسترسي يابند . و وقتي كسب مرتبه آنها براي ديگران غير ممكن باشد، پس تفوق بر آنها چگونه امكان دارد؟
نتيجه گيري از مطالب مذكور بدست مي‏آيد كه ولايت از ديدگاه عرفان چشمه‏اي است جوشان كه مايه حيات، رشد و تعالي عالم و بخصوص انسان است. در عرفان، ولايت باطن و اساس جميع كمالات و سر آغاز نيل به مراتب عالي است؛ لذا ولايت بالاترين كمالات به شمار مي‏رود كه كمالات ديگر مندرج در آن است. بدين ترتيب عرفاي بزرگ، ولايت را فلك عام و محيطي مي‏دانند كه شامل نبوت و رسالت، كه از بزرگترين كمالات محسوب مي‏شوند، است. البته نبوت و رسالت دو امانت گرانقدر الهي‏اند كه وظايفي كه براي شخص رسول و نبي به همراه دارند، محدود به‏همين عالم عين‏و شهادت‏است، در حالي كه ولايت كه باطن اين دو است، اين حصر را ندارد و همواره باقي است. ابن عربي در اين باب فرموده است :«اعلم ان الولاية، هي المحيطة العامة و هي الدائرة الكبري فمن حكمها ان يتولي الله من شاء من عباده بالنبوة و هي من احكام الولاية و قد يتولّاه بالرساله و هي من احكام الولاية ايضا.27»ولايت، رسالت و نبوت هركدام مراتب و اقسامي دارند كه به تبع آن اوليا، رسولان و انبيا واجد درجاتي هستند، ليكن از منظر عرفان صاحب واقعي تمامي ولايتها، نبوتها، رسالتها، يك حقيقت است؛ حقيقتي كه كاملترين مظهر و مجلاي حضرت حق، متحقق به جميع اسماي الهي و واسطه در فيض به ما سوي است، يعني همان حقيقت محمديّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله .در باب نسبت ولايت و رسالت همانطوركه اشاره شد، ولايت باطن رسالت و مايه قوام آن است.
جناب سيد حيدر آملي اين نسبت را در تمثيلي زيبا چنين بيان فرموده است: «كل مرتبة من المراتب المذكورة يكون أعظم من الاخري ، أعني مرتبة الولاية تكون أعظم من مرتبة النبوة، و مرتبة النبوة تكون أعظم من مرتبة الرسالة، ... و مثل هذه المراتب مثل مراتب اللوزة الكاملة في ذاتها ، فان لها ظاهرا و باطنا و باطن الباطن؛ أعني ان لها قشرا و لبّا و دهنا. فا(لمرتبة) الاولي التي هي القشر، كالرسالة، و الثانيه التي هي اللبّ ، كالنبوة ، و الثالثة التي هي الدوهن، كالولاية ، و المراد ... ان (مرتبة ) الرسالة دون (مرتبة ) النبوة و (مرتبة) النبوة دون (مرتبة ) الولاية ، كما ان الشريعة دون الطريقة و الطريقة دون الحقيقة ...28»؛ بنابراين هر مرتبه از مراتبي كه ذكر شد، مهمتر از ديگري است؛ يعني مرتبه ولايت عظيمتر از مرتبه نبوت و مرتبه نبوت عظيمتر از مرتبه رسالت است. مَثَل اين مراتب نظير لايه‏هاي يك بادام كامل است. بادام داراي ظاهر، باطن و باطنِ باطن است. يعني داراي پوست، مغز و روغن است. پس مرتبه اول كه پوست باشد، مانند رسالت و مرتبه دوم كه مغز باشد شبيه نبوت است و مرتبه سوم كه روغن باشد مثل ولايت است؛ منظور اين است كه مرتبه رسالت پائين‏تر از نبوت و مرتبه نبوت پايين‏تر از ولايت است.


پاورقيها:
1) كشف المحجوب، هجويري، ص 265
2) جامع الاسرار و منبع الانوار، آملي، ص 392
3 بقره، 257
4) مرصاد العباد، رازي، ص 127، 139، 215، 309
5) جامع الاسرار، ص 382
6) تعليقات بر فصوص الحكم، عفيفي، ص62
7) جامع الاسرار، ص 395
9) جامع الاسرار، ص 379
10) همان منبع ، ص 392
11) همان منبع، ص 380
12) شعراء، 193
13) جامع الاسرار، ص 382
14) بقره، 257
15) نص النصوص، آملي، ص 393
16) بقره ، 148
17) يونس، 62
18) شرح فصوص الحكم، قيصري، ص 26 ؛ نقد النصوص في شرح الفصوص، جامي، ص 214 ؛ مباحث ولايت با رساله موضوع الخلافة الكبري، قمشه‏اي، ص 61؛ ذكر اين نكته لازم است كه معنايي كه در اينجا از ولايت عامه و خاصه نموديم مطابق معنايي است كه جناب قيصري و پيروان وي كرده‏اند .
19) جامع الاسرار، ص 389
20) همان منبع ، ص 394
21) همان منبع ، ص 392
22) همان منبع ، ص 387
23) همان منبع، ص 422
24-همان منبع ،ص 385 .
25) مرصاد العباد، ص 135
26) جامع‏الاسرار، ص 385
منابع:
ـ قرآن مجيد
ـ تعليقات بر فصوص الحكم: ابوالعلاء عفيفي، تهران، 1366 ه·· .ش
ـ شرح فصوص الحكم: داوودبن محمد قيصري، تهران، 1299 ه·· .ق
ـ فتوحات مكيه: ابن عربي، با تصحيح عثمان يحيي، قاهره، 14 جلد، 1394 ه·· . ق
ـ مباحث ولايت با رساله موضوع الخلافة الكبري: آقا محمد رضا قمشه‏اي، به كوشش منوچهر صدوقي، قزوين، انتشارات مطيع نور، 1354 ه·· .ش
ـ مرصاد العباد: نجم الدين رازي، به اهتمام محمد امين رياحي، تهران، 1352 ه·· .ش
ـ نص النصوص: سيد حيدر آملي، به اهتمام هانري كربن و عثمان يحيي، چاپ دوم، 1367
ـ نقد النصوص في شرح الفصوص: جامي، تهران، 1356 ه·· . ش

آبان ۰۳، ۱۳۸۷

حضار ۳۲ تن از دراویش به دادگاه

منابع نزدیک به دراویش نعمت‌اللهی گنابادی اعلام کرده‌اند که ۳۲ تن از دراویش این سلسله به دادگاه احضار شده‌اند.
احضار ۲۸ تن از این دراویش که در شهرستان چرمهین سکونت دارند، از سوی دادگاه بخش باغ بهادران در استان اصفهان صورت گرفته است.
چهارتن دیگر از آنها کسانی هستند که دوشنبه هفته جاری از سوی معاونت اطلاعات کلانتری مرکزی کرج احضار شده‌اند.احضار این افراد به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای کرج صورت گرفته است.هویت این چهارتن به این شرح اعلام شده است: «مریم علیجانی، آرش خدابخشی، مرتضی سپندار و سید سلمان میرسلیمی.»
وب‌سایت مجذوبان نور که ارگان رسمی دراویش سلسله نعمت‌اللهی گنابادی است، امروز چهارشنبه با تائید این گزارش‌ها، اتهام این افراد را «نامعلوم» ذکر کرده است.این وب‌سایت همچنین هویت ۱۶ تن از دراویش که به دادگاه احضار شده‌اند را منتشر کرده است.
احضار این افراد در حالی صورت می‌گیرد که در خرداد ماه امسال شورای عالی امنیت‌ملی ایران به مدیران رسانه‌ها دستور داده تا در خصوص سلسله نعمت‌اللهی گنابادی گزارشی منتشر نکنند.این دستورالعمل برای کلیه رسانه‌های چاپی و الکترونیکی صادر شده و مدیران مسئول موظف به رعایت آن هستند.
شورای عالی امنیت‌ملی که بالاترین نهاد تصمیم‌گیر در حوزه امنیتی ایران است، به‌طور معمول و در زمان‌های ویژه دستورالعمل‌هایی که در آنها اطلاع‌رسانی در مورد برخی مسائل ممنوع اعلام می‌شود، به مدیران رسانه‌ها ابلاغ می‌کند.تخلف از این دستورالعمل‌ها، پیامد‌های قانونی بدنبال دارد.
دروایش سلسه نعمت‌اللهی چند سالی است که از سوی ماموران امنیتی جمهوری اسلامی مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند.در مهر ماه سال ۱۳۸۵ نیز قطب دراویش نعمت‌الهی گنابادی یعنی نورعلی تابنده گنابادی که اصالتاً نیز اهل این شهر است، از سوی فرمانداری گناباد در ایام ماه رمضان مجبور به ترک این شهر شد.
وی در زمره نیروهای ملی‌- مذهبی به شمار می‌رود و دارای تحصیلات حقوقی در سطح دکتراست.مریدان وی او را «مجذوب علیشاه» می‌خوانند.این بزرگ سلسله‌ دراویش نعمت‌اللهی گنابادی در تهران سکونت دارد، اما بنابر برنامه‌ای سالیانه، ماه رمضان را در «بیدخت» در نزدیکی گناباد می‌گذراند.
مأموران جمهوری اسلامی همچنین سال گذشته در بیستم آبان‌ماه، با یورش به حسینیه محل تجمع آنان در شهر بروجرد آن را تخریب کردند.آن زمان برخی رسانه‌ها در ایران گزارش کردند که تخریب این حسینیه در پی درگیری میان دراویش و جمعی از مردم صورت گرفته، اما سخنگوی دراویش گنابادی، هرگونه اقدام تهاجمی از سوی دراویش را تکذیب کرد.
در حمله به حسینیه دراویش گنابادی ده‌ها نفر زخمی و ۱۸۰ نفر بازداشت و به مقامات قضائی معرفی شدند.در بهمن ماه سال ۱۳۸۴ نیز حسینیه دراویش گنابادی در شهر قم هدف حمله قرارگرفت و تخریب شد و عده‌ای از دراویش بازداشت و محاکمه شدند.
منبع رادیو زمانه

آبان ۰۱، ۱۳۸۷

علت بازداشت آقاي وحدت

حاج مسعود وحدت از دراويش گنابادي ساکن خرم آباد و رئيس بازنشسته بانک ملي خرم آبادميباشد. وي عهده دار تشکيل مجالس هفتگي دراويش خرم آباد بوده و در شبهاي جمعه حدود چندهزار نفر از دراويش در منزل وي اجتماع ميکنند.وي به دليل عدم تمکين از اداره اطلاعات مبني بر در اختيار گذاشتن نام دراويش خرم آباد در روز 29 خرداد 1385 توسط اداره اطلاعات خرم آباد بازداشت گرديد و نهايتا در 5 تير پس از 8 روز بازداشت با قرار کفالت 10 ميليون تومان آزاد شد. جرم وي تبليغ عليه نظام و تشکيل مجالس درويشي عليه مأمورين امنيتي و اخلال در نظم عمومي و عدم توجه به دستورات اداره اطلاعات خرم آباد ميباشد. مأمور اطلاعات در رابطه با اين پرونده فردي به نام بهروزي است که فردي بد دهان و زشت گفتار است. همسر وحدت در شکوائيه اي که به کليه مقامات نوشته اعلام داشته است که وي پس از چندين بار حمله به منزل آنها اقدام به فحاشيهاي رکيک نسبت به او و فرزندانش کرده است. وي که حاضر نشد کلمات زشت اين سرباز گمنام امام زمان را تکرار کند فقط گفت از جمله فرمايشات اين مامور خودسر اين بود که: "ما نميگذاريم شما تو اين مملکت برينيد" گفتني است اين برخورد زشت وي به بازپرس پرونده به نام دلفان گزارش شده و وي ضمن برخورد با بهروزي درخواست او مبني بر در اختيار قراردادن وحدت به اطلاعات خرم آباد به مدت سه هفته و قرار کفالت 200 ميليون توماني براي وي را نپذيرفت. گفتني است معاون دادستان به نام القاطي اتهامات فوق را با هماهنگي بهروزي و اطلاعات خرم آباد به وحدت منسوب نموده است. لازم به ذکر است که پس از آنکه اداره اطلاعات خرم آباد در هفته هاي گذشته چندين بار به منزل وحدت حمله نموده و در منزلش اقدام به زدن گاز اشک آور کرده است و از بالاي پشت بام منزل او به داخل منزل وارد شده است.کليه اقدامات اين مأموران بدون حکم قضايي بوده و وحدت و خانواده او از ماموران اطلاعات خرم آباد به کليه مقامات قضايي و سياسي شکايت کرده اند.گفتني است در اين مدت اداره اطلاعات خرم آباد ضمن احضار دختر و پسر وحدت به دفعات به ستاد خبري آنها را تحت فشارهاي روحي قرار داده و اموال آنها نظير موبايل و کامپيوترشان را مدتي توقيف و پس از دستکاري و تخريب حافظه هاي آنها به ايشان برگردانده است. ضبط اموال نامبردگان بدون مجوز قضايي صورت گرفته بود
لازم به ذکر است ایشان به دلیل محالفت با حکم صادره با پرداخت جریمه مخالفت نموده و دیروز ۳۰/۷/۸۷ راهی زندان پارسیلو در خرم آباد شدند

مهر ۳۰، ۱۳۸۷

آخرین اخبار از بازداشت آقای مسعود وحدت مجاز نماز خرم آباد


بنا به گزارشات واصله از خبرنگار سایت مجذوبان نور
آقای مسعود وحدت مجاز نماز دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی درشهرستان خرم آباد که صبح امروز در منزل خود دستگیر و بازداشت شد ، ساعت 11 به زندان پارسیلون خرم آباد منتقل گردید .به اظهار خانواده وی آقای وحدت مبتلا به عارضه قلبی می باشد و سالهاست تحت مراقبت و معالجه پزشکان متخصص قرار دارد.
لازم به یادآوری است آقای وحدت به علت امتناع از پرداخت جزای نقدی به علت غیر قانونی بودن احکام صادره ،راهی زندان گردید

28 تن از دراویش نعمت اللهی گنابادی به دادگاه احضار شدند

به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور
از چرمهین اصفهان، 28 تن از دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی به دادگاه احضار شدند.
در ادامه موج دستگیری و بازداشت دراویش گنابادی که به سنت و روندی معمول برای نیروهای امنیتی و قضائی تبدیل گردیده است، دادگاه بخش باغ بهادران 28 تن از دراویش شهرستان چرمهین را به اتهام نامشخصی احضار نموده است.
این گزارش می افزاید موج احضارها پس از آن صورت می گیرد که نیروهای امنیتی نتوانستند با تخریب غیر قانونی منزل آقای رحمت الله جوادی و تحت فشار گذاشتن او، مجالس درویشی را در این شهر تعطیل نمایند.
اسامی بخشی از احضارشدگان به شرح ذیل می باشد:
1. مجید امیری
2.امامقلی قهرمانی
3.کمال راکمیار
4.روزعلی امیری
5.ابوالقاسم صادقی
6.الله کرم صادقی
7.محمد جواد جوادی
8.یوسف لطفی
9.مهدی قاسمی
10.رضا قاسمی
11. ناصر جوادی
12. رسول سلیمانی
13.نگهدار خدابخشی
14.مهدی رضایی
15. برزو نعمتی
16.غلامعلی لطفی

احضار چهار تن از دراویش نعمت اللهی گنابادی در کرج

خبرنگار سایت مجذوبان نوراز کرج گزارش داد :
خانم مریم علیجانی، آقایان آرش خدابخشی، مرتضی سپندار و سید سلمان میرسلیمی صبح دیروز دوشنبه 29 مهرماه 1387 از سوی معاونت اطلاعات کلانتری مرکزی کرج به صورت کتبی و به عنوان متهم احضار شدند این گزارش می افزاید بر اساس احضاریه های ارسالی، این چهار تن باید صبح روز چهارشنبه اول آبان ماه 1387ساعت 8.30 صبح خود را به دایره اطلاعات معرفی کنند . بررسی های به عمل آمده حکایت از آن دارد، احضار این افراد به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای کرج صورت گرفته است

بازداشت مأذون نمازمحترم خرم آباد آقای حاج مسعود وحدت

بازداشت مأذون نمازمحترم خرم آباد آقای حاج مسعود وحدت

به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور از خرم آباد، صبح امروز سه شنبه مورخه 30 مهرماه 1387 ساعت 6.45 دقیقه (قبل از وقت اداری)، جناب آقای حاج مسعود وحدت مجاز نماز محترم دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی توسط مأمورین اجرای احکام دادگستری خرم آباد بازداشت و روانه زندان گردید.
لازم به ذکر است که آقای حاج مسعود وحدت مدتی قبل به جرم اخلال در نظم و نشر اکاذیب در دادگاه بدوی به تحمل 91 روز حبس محکوم گردیده بود که این محکومیت در دادگاه تجدیدنظر به جزای نقدی معادل 300 هزار تومان تبدیل شده بود.
این گزارش در ادامه می افزاید آقای وحدت به دلیل غیر قانونی بودن احکام صادره از پرداخت جزای نقدی امتناع نموده است و به همین جهت بازداشت وساعت 11 به زندان راهی زندان پارسیلون خرم آباد گردید
.به اظهار خانواده وی آقای وحدت مبتلا به عارضه قلبی می باشد و سالهاست تحت مراقبت و معالجه پزشکان متخصص قرار دارد. لازم به یادآوری است آقای وحدت به علت امتناع از پرداخت جزای نقدی به علت غیر قانونی بودن احکام صادره ،راهی زندان گردید

اعمال شريعت بدون روح عرفان، اعمالی است كه ما را به حقيقت نمی‌رساند

علی رافعی»، عضو هيئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی،
در گفت‌وگو با سرويس انديشه خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، در مورد جايگاه عرفان اصيل در اسلام، با اشاره به مطلب فوق گفت: در احاديث داريم كه «الصلاة معراج المؤمن»، «الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنكر»، حال آيا با نمازهايی كه ما به جا می‌آوريم، به معراج می‌رويم؟! واضح است كه صرف نماز ظاهری مقصود حضرت حق نبوده است، بلكه اين عمل بايد ما را به نتيجه‌ای برساند و نتيجه نماز عروجی است كه با آن به سوی خداوند داريم و اين نتيجه پاك شدن از زشتی‌هاست.
اين شاگرد عرفانی علامه جعفری در ادامه افزود: شريعت وسيله است كه ما را به روح و حقيقت يك عمل عبادی می‌رساند، لذا همه، نماز می‌خوانند، ولی نماز اميرالمؤمنين(ع) آيا قابل مقايسه با نماز ديگران است؟! آن‌چه باعث تمايز نماز امام علی(ع) با ديگران می‌شود، عرفان ايشان است. شناخت واقعی و عشق و محبت به حضرت حق، به اعمال عبادی روح می‌دهد كه نهايت شناخت و محبت به حضرت حق به امام علی(ع) صدق می‌كند.
مؤلف «تكاپوگر انديشه» اظهار كرد: تمام اديان الهی و غير الهی عرفانی دارند؛ بودايی ،شينتوئيزم، اسلام، مسيحيت و ... دارای عرفان هستند. در اسلام عرفان دقيقا گرفته شده از قرآن و كلام و سيره رسول‌الله(ص) و ائمه(ع) است. لذا بدين علت است كه مجموعه‌ها و سلسله‌های عرفانی خوشان را منتسب به اميرالمؤمنين(ع) می‌دانند؛ اعم از اين‌كه اين فرقه‌ها سنی و يا شيعه باشند، به عنوان مثال «جنيد بغدادی» می گويد كه: «اگر علی(ع) يك سخن به كرامت نگفتی پيران طريقت چگونه راه رفتندی»؛ يعنی جنيد می‌گويد ما هر چه داريم از اميرالمؤمنين(ع) است.
مدرس دانشگاه اديان در مورد تأثيرپذيری عرفا از قرآن خاطرنشان كرد: اگر به كتب عرفا رجوع كنيم، تأثيرپذيری ايشان از قرآن كاملا مشهود است، چنان‌كه به عنوان مثال در«منازل‌السائرين»، خواجه عبدالله انصاری 100 مقام را مطرح می كند كه در اول هر مقام، حتی اسم مقام را از قرآن گرفته است و با اسم مقام كه از آيه است، شروع به تفسير مقام می‌كند. در ديگر كتب مانند «احياءالعلوم»، «التعرف لمذهب التصوف» و ... همين رويه رؤيت می‌شود.
مدير گروه سابق فلسفه و عرفان دانشگاه مذاهب اسلامی در ادامه سخنانش گفت: كتاب عرفانی‌ای ديده نمی‌شود كه مقام و يا حالی از احوال عرفا را مطرح كند و استناد به قرآن و احاديث نبوی و ائمه طاهرين(ع) نداشته باشد، چون زيربنای تمام حقايق عرفانی در خود قرآن مجيد است و اگر به عمل و گفتار پيامبر اكرم(ص) و ائمه هدی(ع) رجوع كنيم، بدين علت است كه ايشان در عمل و گفتار خويش جز شرح و تفسير قرآن چيز ديگری را طی نكرده‌اند، لذا همين عرفان كه از قرآن نشأت می‌گيرد، در قول و فعل نبوی و ائمه طاهرين(ع) ظهور پيدا كرده است.
هستی چيزی جز او نيست؛ «فاينما تولوا فثم وجه‌الله». اين نمونه از آيات را وقتی يك فكر فلسفی و عرفانی چون ملاصدرا ملاحظه می‌كند، چيزی را می‌يابد كه كه فكر عادی توان كشف آن را ندارد و اين عظمت قرآن است كه تمام علوم را در خودش جا داده است؛ قرآن آيات فقهی دارد، آيات عرفانی دارد، فلسفه و استدلال هم در قرآن يافت می‌شود
مدير گروه سابق اديان و مذاهب دانشگاه مذاهب اسلامی در مورد اتهام تأثيرپذيری عرفان اسلامی از هند گفت: اتهام تأثيرپذيری از هند مخصوصا مباحث وحدت وجود، از سوی كسانی مطرح می‌شود كه تحقيق در عرفان اسلامی ندارند.
وی در مورد اشتراك ميان مباحث عرفانی تأكيد كرد: اگر موضوعی بين دو دين و يا دو مكتب عرفانی مشترك باشد، دليل اين نيست كه آن مباحث متأثر از مكاتب يكديگر باشند، مثلا موضوع وحدت وجود در عرفان هندی و بوديزم مبانی و اصولی دارد و اين غير از مبانی اسلامی ماست؛ لذا اگر چه وحدت وجود را ابن‌عربی و ملاصدرا هم مطرح كرده‌اند، ولی در تمام موارد به آيات و روايات استناد كرده‌اند؛ يعنی آياتی در قرآن مجيد داريم كه استناد به اين دارند كه هستی ظهور و تجلی باری تعالی است.
رافعی افزود: هستی چيزی جز او نيست؛ «فاينما تولوا فثم وجه‌الله». اين نمونه از آيات را وقتی يك فكر فلسفی و عرفانی چون ملاصدرا ملاحظه می‌كند، چيزی را می‌يابد كه كه فكر عادی توان كشف آن را ندارد و اين عظمت قرآن است كه تمام علوم را در خودش جا داده است؛ قرآن آيات فقهی دارد، آيات عرفانی دارد، فلسفه و استدلال هم در قرآن يافت می‌شود.
مدرس دانشگاه امام صادق(ع) گفت: اين جامعيت و عظمت قرآن است كه حتی مباحث عرفانی را عرفا به قرآن استناد كرده‌اند، لذا پر واضح است كه هيچ‌گاه عرفای ما به كلام هندو‌ها و يا ديگر آئين‌ها استناد نكرده‌اند. بلكه به آيات قرآن استناد كرده‌اند و اين با يك تحقيق، كاملا بر هر منصفی مشهود و واضح می‌شود و لذا هيچ‌گاه عرفا نگفتند: «قال البودا»، بلكه به آيات و روايات استناد كرده‌اند.
شاگرد علامه جعفری در ادامه با اشاره به اين‌كه آنان كه عرفان اسلامی را مورد حمله قرار می‌دهند و قعرفان اسلامی را متأثر از قرآن و دين نمی‌دانند، بلكه منبعث از مكاتب ديگر می‌دانند، تصريح كرد: اينان بايد يك تحقيق خيلی ساده در آثار عرفای مسلمان انجام بدهند تا در مرحله بعد سخن از تأثيرپذيری يا عدم تأثيرپذيری بگويند.
وی در ادامه افزود: دين بر مبنای فطرت است و فطرت همه انسان‌ها هم يكی است؛ «فطرةالله التی فطر الناس عليها»، بيان نشده «فطر المسلمين عليها»؛ يعنی انسانی كه در هند است و يا انسانی كه سرخ‌پوست است و انسانی كه مسلمان است. اينان اگر بر مبنای فطرت حركت كنند، به خدا می‌رسند، حال فطرت اصول مشتركی دارد كه بين همه انسان‌ها يكی است و مطابق آيات قرآن «اعوذ برب الناس»، «ملك الناس» و نگفت «رب مؤمنين». اين‌ها نشان از اين است كه خدا انسان را در همه جای اين عالم به يك هويت ديد و وجود آن را با يك هويت خلق كرده است.
مدرس دانشگاه اديان ادامه داد: لذا اگر انسان‌ها از راه فطرت قدم برداشتند، به مباحث مشترك می‌رسند. لذا اگر انسان در هر نقطه از عالم بر مبنای فطرت حركت كند، به مباحث مشترك می‌رسد و چون عرفان حقيقت و لب‌اللباب درون انسان و نياز روحی و وجودی انسان و برآشفته از فطرت پاك و سليم انسان‌هاست، لذا اگر همه انسان‌ها پليدی‌ها را كنار بگذارند كه البته پليدی‌ها هم وجه مشترك بين انسان‌هاست و همه انسان‌ها هم می‌دانند كه زنا، قتل و ... بد است، به صفای درونی می‌رسند، لذا حقايق و گوهر‌هايی كه در درون خود آدمی يافت می‌شود، گوهرهای مشتركی است.
رافعی خاطرنشان كرد: اگر به حقيقت مشترك رسيديم، چون فطرت واحد و راه مشترك را رفتيم، لذا اين‌كه گفته شود عرفای مسلمان سخنانی گفته‌اند كه با ديگر عرفای ديگر آئين‌ها يكی است، لذا از آن‌ها متأثرند، سخنی غير محققانه و غير علمی است.

نامه جمعی از دراویش در حمایت از آقای لباف


هو
121

برادرایمانی و ماذون محترم، جناب آقای امیرعلی محمدی لباف؛
با عرض سلام؛
احتراما به استحضار میرسانیم ،ما جمعی از دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی،ضمن ابراز تاسف وتاثر بخاطر برخوردهای ضد اسلامی از سوی کج اندیشان عرصه قضاء و معاندین تصوف که قصدی جزمخالفت با تشیع وتصوف حقه نداشته وندارند ، همدلی وهمبستگی خود را با جنابعالی اعلام می داریم. ما از تمامی بیدادهای رفته بر شما درفاجعه تخریب حسینیه شریعت قم و تهدید ، بازداشت ، شکنجه و زندان تا امروز که به علت اقامه نماز جماعت به شلاق و حبس و تبعید محکوم گردیده اید آگاهیم . اما از آنجا که بضاعتی جز اظهار همدلی و همدردی نداریم صادقانه و صمیمانه اذعان می نماییم که معاندین تصوف با صدور احکام غیر شرعی و غیر قانونی نه تنها ما را بیش از پیش بر عقیده و راه وروش خود مصمم تر نموده اند، بلکه ایمان داریم که با تبعید شما به هر کجا که باشد،مظلومیت شما و روش و منش شما ، طالبان و تشنگان راه حقیقت و یکتاپرستی را نشانه ای خواهد بود که نهایتا آنهارا به صراط مستقیم ولایت حقیقی هدایت می کند و ما نیز با خود پیمان بسته ایم که از شهر ودیار خود به جایی که شما تبعید می شوید مهاجرت نماییم و افتخار خواهیم کرد که در نماز جماعت به امامت بزرگ مردی اقتدا خواهیم نمود که مردانه در برابر تحجر و تعصب ، مقاومت و ایستادگی نموده است. حکم صادره از شعبه101 دادگاه جزایی قم همانند دادنامه صادره از شعبه 112 برمحکومیت دراویش مظلوم، تا ابد لکه ننگی بر دامن نظام قضایی کشور خواهد بود و روزی خواهد آمد که آمرین و صادرکنندگان این احکام اگر در محاکم مردمی بازخواست نگردند به حتم در دادگاه عدل الهی مجازات خواهند شد .
جمعی از دراویش نعمت اللهی گنابادی








مهر ۲۵، ۱۳۸۷

گفتگو با دكتر مصطفي آزمايش

گزارش های رسیده حاکی است که روز يكشنبه، بیست و یکم مهرماه، هفت تن ازدراويش گنابادى در شهر اصفهان و پنج تن از آنان در شهر كرج دستگير شدند.این گزارش ها می افزاید که در روزها و هفته هاى گذشته، شمارى ديگر ازدراويش گنابادى نعمت اللهى در شهرهاى ديگر ایران دستگير شده بودند.درباره علت افزايش فشارها بر دراويش گنابادى، مصطفى آزمايش، نماينده دراويش گنابادى در خارج از كشور در گفت و گو با «رادیو فردا» می گوید که دستگاه حاکم نسبت به دروایش و مراجع تقلیدی که تفکری غیر از تفکر آنهادارند، بدبین است.
رادیو فردا: دروایش گنابادی به چه علت دستگیر شده اند؟
مصطفی آزمایش: همان طور كه اطلاع داريد، در اصفهان يك رشته دستگيرى هاى گسترده انجام شده است. همچنين حسينيه دراويش گنابادى در اصفهان، مدت هاستكه تعطيل شده است .... پس از اين تعطيلى، مردم و دراويش (چرمهین ) درمنزل يكى از فقرا در «چرمهين» اصفهان جمع مى شدند، نماز مى خواندند ومجالس خود را برگزار مى كردند. شهردارى اين منزل را تخريب كرد و براىصاحب منزل نيز حكم زندان صادر شد.علاوه بر اين مسايل، اخيرا براى تخريب (مقبره درویش ناصر علی ) قبرستان«تخت فولاد» برنامه ريزى كرده اند. قبرستان «تخت فولاد» يكى از مراكز كه مربوط به سلسله گنابادى است و يكى از بزرگان اين سلسله به نام «ايزدگشسب» در آن مدفون است، به همين دليل فقرا و درويشان روزهای جمعه آنجاجمع مى شوند و مجالسى برگزار مى كنند.
آقاى آزمايش: آخرين دستگيرى ها چه زمانى بوده است؟
روز (شنبه) تعدادى را در اصفهان دستگير كرده اند.«دستگاه حاكم نه تنها خود را رهبر سياسى بلكه رهبر عقيدتى حاكم بر ايران نيز مى داند. به همين دليل، هم نسبت به دراويش و هم نسبت به مراجع تقليدىكه تفكرى غير از تفكر نظام حاكم دارند، بدبين است و آنها را خانه نشين مىكند.»
مصطفی آزمایش، نماینده دراويش گنابادى در خارج از كشورعلاوه بر دستگيرى هاى اخير در اصفهان، در روزهاى گذشته، موجى از دستگيرىدراويش گنابادى را شاهد بوده ايم. در باره این دستگیری ها توضیح می دهید؟مهمترين بخش اين دستگيرى ها مربوط است به اشخاصى مانند آقاى محمدى لباف در شهر قم، كه به جرم اقامه نماز جماعت دستگير شده است؛ يعنى به جرم خواندن نماز به پنج سال زندان و نفى بلد از شهر مسقط الرأس خود محكوم شده است.در شهر اميديه اهواز نيز يك حوزه درويشى وجود دارد كه متاسفانه تا كنون چند بار كوكتل مولوتف به سوى محل پرتاب كرده اند تا مجالس آن تعطيل شود.همچنين گروهى تحت عنوان «منصورون۲»، اطلاعيه هايى منتشر كرده و در آن تهديد كرده اند كه اگر برگزارى مراسم را ادامه بدهيد، اين مكان را مىسوزانيم و افراد را كتك مى زنيم. اخيرا نيز كسانى كه در مجالس حوزه درويشى اميديه اهواز شركت مى كردند يا مجالسى در منزلشان برگزار مى شد،به اتهام واهى «تشويش اذهان عمومى و تبليغ عليه نظام» دستگير كرده اند.
به نظر شما ريشه مخالفت دستگاه حكومتى با دراويش گنابادى در چيست؟
دستگاه حاكم نه تنها خود را رهبر سياسى بلكه رهبر عقيدتى حاكم بر ايران
نيز مى داند. به همين دليل، هم نسبت به دراويش و هم نسبت به مراجع تقليدىكه تفكرى غير از تفكر نظام حاكم دارند، بدبين است و آنها را خانه نشين مىكند؛ مراجع تقليدى مانند آقاى منتظرى، (مثل مرحوم )آقاى شريعتمدارى و حتي آقاى صانعى كه اخيرا حمله هاى شديدى نسبت به او انجام گرفته است.
آيا دراويش گنابادى تفكر سياسى ويژه اى را عليه حكومت دنبال مى كنند؟متاسفانه در ايران حكومت، يك حكومت ايدئولوژيك است و اعتقاد دارد كه هركسى با من نيست عليه من است.دراويش فعاليت سياسى عليه نظام ندارند، اما از قطب خودشان پيروى مى كنند.به نظر دستگاه حاكم، پيروى اين جماعت از شخص ديگرى به جز كسى كه او رارهبر عقيدتى مسلمانان جهان به شمار مى آورند، مخالفت با نظام است و تلاش مى كنند بر چسب سياسى به دراويش بزنند. حتى اخيرا از دراويش گنابادى، تحت عنوان «گروهك درويشى» نام مى برند.
منظور اين است كه آيا دراويش گنابادى به صورت سازمان يافته فعاليت سياسىويژه اى را پيگيرى مى كنند؟
درويشی به سياست كارى ندارد، ولى درويش مى تواند فعاليت سياسى داشته و به احزاب مختلف وابسته باشد.
آيا دراويش گنابادى در انديشه و روش خود، وجه تمايزى با ديگر شيعياندارند يا خير؟
هر فردى مى تواند به قصد قربت به ديگرى اقتدا كند؛ اگر در ذهن خود باورداشته باشد كه آن شخص عادل است و تا هنگامى كه خلاف اين امر ثابت نشده مىتواند شخص را عادل تلقى كرده و به او اقتدا كند. به عنوان مثال نمى توان گفت كه فقط شخص روحانى مى تواند امام جماعت باشد.
در فقه شيعه و در اصول دين مانند توحيد، نبوت و معاد نمىتوان از مرجع يا مجتهدى تقليد كرد.
آيا دراويش گنابادى در اصول واعتقادات از قطب خود تقليد مى كنند؟
خير، به هيچ عنوان در اصول دين تقليد نمى كنند، بلكه در فروع دين از فقهاتقليد مى كنند و در امور مربوط به سلوك، از قطب خود پيروى مى كنند.هر فردى ابتدا بايد اصول دين را قبول داشته باشد تا مسلمان، مسيحى، يهودىيا زرتشتى به شمار رود و سپس براى اين كه اعمال خود را به قصد قربت الىالله درست انجام دهد، بايد به نظريات صاحبان نظر در اين زمينه رجوع كندكه در شريعت، فقها و در طريقت، اقطاب هستند.

مهر ۲۴، ۱۳۸۷

نامه درويش گنابادي جانباز به آيت اله خامنه اي

مرتضی سپندار از دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی در نامه ای به آیت الله خامنه ای ، اعتراض خود به بازداشت غیرقانونی در سلول انفرادی اداره اطلاعات کرج و نحوه غیرانسانی برخورد مأمورین اداره اطلاعات و زندان ، با وی رااعلام نمود .
به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور از کرج ، این جانباز ارتش در نامه خود به آیت الله خامنه ای به بازداشت غیرقانونی توسط مأمورین اطلاعات و شکنجه های رفته بر وی اشاره و می گوید : جنابعالي، بارها در سخنراني خود اعلام فرموده ايد كه: " ما هر چه داريم از بركت وجود جانبازان و ايثارگران است". اما مامورين اطلاعات کرج به من ثابت نمودند كه جانبازي چون فقير، نه تنها مايه بركت نظام نيست بلكه اسباب ناراحتي است و بايد مورد ضرب و شتم نيز قرار گيرد!!
وی در ادامه می نویسد :ماموران امنیتی به كدامين گناه مرا با پابند و دست بند و چشم بند مورد بازجويي قرار دادند؟ مرحوم امام خميني (ره) بارها فرمودند: "نگذاريد اين انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد". با اين اقدام غير قانوني و غیر انسانی اداره اطلاعات كرج، اين شبهه در ذهن من ايجاد نموده كه گويي نااهل و نامحرمي درپیکره اطلاعاتی كشور نفوذ كرده كه اينگونه، جانبازي را مورد بي حرمتي و ضرب و شتم قرار مي دهند.
این درویش جانبازدر نامه خود به رهبر ایران ضمن اعتراض به عملکرد مسئولین امنیتی و قضایی شهرستان کرج ، می افزاید : جواني نادان و ناآگاه از مسايل شرعي كه در همسايگي ما سكونت دارد ، مدام از زنان و دختران اهالي محل و همسر و دختر من عكسبرداري و فيلمبرداري مي كند. اما عليرغم گزارشات شخصي و مردمي، نه تنها مورد توبيخ مسئولين شهر قرارنمی گیرد بلكه امنيت وي نيز تضمين و تامين است!! متأسفانه این جوان و امثال وی صرفاً براي رهايي از خدمت نظام وظيفه و براي سوء استفاده از تسهيلات دانشگاهي و استخدامي در كشور، تحت لواي نام بسيج قراردارد.
سپندار در پایان می گوید : حضرت آيت الله خامنه اي؛ من با نگارش اين نامه، از جفاي رفته بر خود نزد شما مي گويم و انتظار دارم اقدامي عاجل در راستاي حفظ حقوق قانوني من جانباز و خانواده ام به عمل آوريد.

مهر ۲۳، ۱۳۸۷

مصاحبه دكتر كزازي

درویش هماورد برونی را که پهلوان با آن می‌جنگد به هماوردی درونی دگرگون می‌سازد. درویش همان پهلوان حماسه است؛ اما با خود در ستیز، آویز، نبرد و آورد است. دشمن او از جهان برون گسسته و به جهان درون درویش راه جسته است. درویش با من خویش می‌جنگد اگر به هر انگیزه‌ای در میان آن دو پهلوان هماورد بینگاریم که آشتی و آرامشی پدید می‌توانست آمد آن دو به گونه‌ای دست از نبرد باز می‌داشتند. درویش پهلوانی است که هرگز نمی‌تواند با هماورد خویش که من اوست، تن اوست، به آشتی و آرامش برسد.
هر رخداد حماسی را که بکاوید و بررسید در ژرفای آن به ستیز ناسازها خواهید رسید و هر جا چنین ستیزی در کار است زمینه برای آفرینش حماسی آماده خواهد بود اگر او دمی این کشاکش و ستیز با خویشتن را فرو بگذارد از آن پس درویش نیست. نبرد درویش با خویشتن نبردی است که تنها زمانی به فرجام خواهد آمد که هماورد یکسره از میان برداشته شده باشد. این نبرد، نبرد مرگ و زندگی است؛ نبردی که هرگز گمان و امیدی در آن به سازش و آشتی نمی‌رود. تا من هست تا تن هست درویش پهلوانانه ناچار از جنگیدن است. آرمان درویشان و رهروان آن است که بر خویشتن چیره شوند و از چنبر چیرگی من و تن برهند. من سرانجام باید در او رنگ ببازد و از میان برود. آرمان درویش جز این نیست همه تلاش و خواست و پویه او از آنجاست که می‌خواهد به چنین آرمان و آماجی سترگی دست بیابد، رستن از خویش و یا مردن در دوست. همان است که آن را فنای فی‌الله می‌نامند. مرگ در زندگی و فرجام آن نبرد حماسی است و هنگامی که درویش به این فرجام رسید به خواست خود دست یافته است آن زمان می‌تواند با مرگ در خویش به زندگانی در دوست برسد با رستن از چنگ تن به جان، جاودان زنده بماند و به بقای بالله دست بیابد. آن ستیز، ستیز ناسازهاست، ستیزی که یکسره پیوند و آمیزش‌خیز است و آنچه می‌توان انگاشت در نبرد درویش با خویشتن بیش‌ترین نمود را دارد. اگر در پهنه حماسه به هر روی آن ناسازان ستیزنده و آمیزنده دوگانه‌اند یا دوگروهند، دوتایی و دوگانگی در کار است. در حماسه درویشی آن دوگانگی و دوتایی از میان برمی‌خیزند و آن پهلوان برونی هماوردی درونی می‌شود و از این روست که ادب درویشی ما دنباله ادب پهلوانی ماست. زبانی که سخنوران درویش کیش در بازنمود نبرد
آرمان درویشان و رهروان آن است که بر خویشتن چیره شوند و از چنبر چیرگی من و تن برهند شورانگیز و تب‌آلود حماسه و نهان گرایانه به‌کار گرفته‌اند همچنان زبانی رمزی و پهلوانی است، همان واژگان و همان شگردها و ترفندهای ادبی است و همان ساختارهای زبانی را ما کمابیش در حماسه‌های صوفیانه بازمی‌یابیم. برای مثال می‌توان چشمزدی داشت به داستان هفت خوان رستم و هفت شهر عشق در عرفان. بنیادی در حماسه پهلوانی که هفت خوان است، هفت آزمون دشوار که پهلوانان آیینی باید از سر بگذرانند به راستی همان هفت مرحله در حماسه درویشی را پدید می‌آورند که هفت وادی طریقت یا هفت شهر عشق خوانده می‌شود.
http://www.ibna.ir/vdch.qnqt23nqmftd2.html

اعلامیه حقوق بشر

ماده یک : تمام افراد بشر آزاد بدنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برادرند همه دارای عقل و وجدان می باشند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.

ماده دو:
(1)هرکس می تواند بدون هیچگونه تمایز مخصوصاً از حیث نژاد،رنگ،جنس،زبان،مذهب،عقیده سیاسی،یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی ، ثروت ، ولادت ، یا هر موقعیت دیگر از تمام حقوق و کلیه آزادی هایی که در این اعلامیه ذکر شده بهره مند گردد.
(2)به علاوه از لحاظ امور سیاسی و قضایی و بین المللی نسبت به کشور ویا سرزمینی که شخص بدان تعلق دارد هیچگونه تبعیضی به عمل نخواهد آمد اعم از اینکه آن کشور یا سرزمین مستقل بوده یا آنکه طرز حاکمیت آن بنحوی از انحاء محدود شده باشد.

ماده سه:هرکس حق زندگی و آزادی و امنیت شخصی دارد.

ماده چهار:احدی را نمی توان در بردگی یا خدمت اجباری نگهداشت ودادوستد بردگان بهر کیفیتی که باشد ممنوع است.

ماده پنج:احدی را نمی توان تحت شکنجه و یا مورد مجازات و رفتاری موهن ظالمانه یا بر خلاف شئون انسانیت قرارداد.