سم الله الرحمن الرحیم.اصطلاحی که اخیرا در ادبیات ما وارد شده در واقع روان شناسان و روان کاوان چنین اصطلاحی را بکار برده اند.میگویند:فراافکنی،که اصلش این است که یکی گناه خود را به دیگری نسبت دهد میشودبه کار برد،یا برای اینکه دیگری را اذیت کند خودش گناه کند. در زبان فارسی،تمثیلی است که:کسی کاروانی بار میبرد.کارش بار بری بود.کاروان اسب و قاطر و یا الاغ داشت و...یکی از الاغ های کاروان دید که این رفیقش خیلی راحت می آید از رود خانه رد می شود و می رود،گفت تو چکار می منی که راحت رد میشوی و می روی ؟مثل اینکه بارت سبک است؟رفیقش گفت:من فهمیدم که چکار کنم .به رود خانه که میرسم ،مخصوصا خودم را در آب می اندازم .چون یک بار در رودخانه پایم لیز خورد و توی آب افتادم ،بعد از مدتی که بلند شدم،بارم که نمک وشکر بود همه اش آب شده بود و به داخل رود خانه رفته بود .این یکی خوشحال شد که من هم همین کار را میکنم.به وسط رود خانه که رسیدند خودش را شل کرد،در اب افتاد .بعد از مدتی بلند شد،دید بارش سنگین تر شده است.چون بارش پشم بود و آب را به خودش کشیده و وزنش دو برابر شده بود.این کار خیلی از نادان هاست. به خصوص آن نادان هایی که حضرت صادق (ع) در باره آنها گفتند:شکر خدایی که دشمنان ما را آدم های احمق قرار داد ،الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء ،یا در گناباد به ما میگفتند که شیر را با هندوانه نخورید،ثقل میکنید،دل درد میگیرید.در آنجا مشهور بود یک بچه ای که مادرش اذیتش کرده بود و کتکش زده بود ،کفته بود:من هم یک کاری میکنم مادرم غصه بخورد .گفته بودند چه میکنی؟ گفته بود:میروم شیر و هندوانه میخورم که دلم درد بگیرد و مادر غصه بخورد.
این دو مثال را به آن کسانی که این کار را فراافکنی میکنند گفتم که بیخود خودتان را اذیت نکنید.هیچ چیزی ،هیچ اتهامی،افترایی که تناسب نداشته باشد،مردم آن را باور نمیکنند.یعنی بیشتر به خود آن گوینده لطمه میزندتا به واقعیت.
این داستان را شنیده اید که کسی به هر حمامی میرفت –آن وقتها که حمام عمومی بود-بعد که بیرون می آمد یک اتهامی می بست،مثلاً میگفت:شانه ام را دزدیدند ،یا شال گردنم را بردند.همه حمامی ها هم این را میدانستند.بالاخره یکبار خواستند اذیتش کنند ،یک بار که به حمام رفت،همه لباسهایش را برداشتند.این آمد در را باز کرد دید که هیچ یک از لباسهایش نیست.این قدر توجه داشت که این مسئاله ، مجازات آن حرفها و کارهایش است.فقط مثلا شورتش و یک کمربند و کلاه را گذاشته بودند. این فقط همین ها را پوشید ،بعد آمد وسط حمام و فریاد زد: آقا من نمیگویم لباسهای مرا دزدیده اند ،ولی شما بگویید من همین طوری به حمام آمدم؟این اتهام با چنین وضعیتی تناسب ندارد.
دشمنان شاید برای زمینه فراهم کردن ؛ یعنی ایجاد تناسب،خواستند در حسینیه ما و در مساجد،تکیه ها،کفش بدزدند تا بگویند اینجا نا امن است.در حسینیه می خواستند،که این کار نشد. کسی نوشته بود:من در هیچ جا احساس امنیت نمیکنم جز وقتی به حسینیه شما می آیم.اینجا احساس امنیت وجود دارد .درویشی هم احساس امنیت و پاک شدن از همه گناهان است .فرض کنید کسی که دارد به حمام می رود،بر او ایرادی نمیگیرید که تو این قدر کثیف چطور به حمام میروی؟ می گوید برای همین به حمام میروم. یا در کارواش ماشین ها را می شویند .از آن طرف ماشین می رود،که درآنجا از هر طرف آب می ریزند،یکی برس می زند،یکی کار دیگری میکند تا از آن طرف تمییز بیرون می آید حالا وسط کارواش که دو قدم جلو رفته،هنوز کامل شسته نشده،یکی ببیند و ایراد بگیرد که آقا این چه کارواشی است؟این هنوز دست هایش کثیف است،از موهایش ایراد بگیرد .باید گفت: صبر کن انشا الله خوب میشود.این آقا که میبینی ،دست و پایش هم کثیف بود، لباسهایش هم کثیف بود،اینها را ما تمییز کردیم،حالا این دو موردی که تو میگویی مانده.اینها را هم اگر ادامه بدهیم تمییز می شود. پند صالح در واقع مثل همان کارواش است. هر صفحه اش یک جا برسی دارد،یک جا آب می ریزد تمییز کند،یک جا کاری دیگر انجام میدهد،اگر تا آن آخر برود و در بیاید- آن آخر،خلاصه صفات مومنین را نوشته اند –آن وقت او درویش است. ولو اگر ایرادی جز ایراد مربوط به بشریت بگیریم. باید جوابگو باشیم؛برای اینکه پیغمبر هم فرمود: أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم[ii]،همه بشریم.بشر جایز الخطا و جایز النسیان است.حالا شنیده ام بعضی ها خودشان را بد نام می کنند تا درویشی بد نام بشود.اوّلاً درویشی محتاج به نام نیست که بد نام باشد یا خوش نام.درویشی گوهری است ،کارواشی است که تمییز می کند.اگر طالبی هست ،باید دنبالش بدود،پیدایش کند. اگر هم کسی طالب نیست و این سر وصداهای زاید بی معنی چشمش را تیره کرده،در آن صورت درویشی نیاز به او ندارد چون در واقع درویشی جلوه ای از رحمت الهی است.همانطوری که خداوند ،نیازمند عبادت ما نیست،درویشی هم نیازمند اینکه دیگران بیایند نیست.اگر سه نفر هم باشند،درویشی هست.(سه نفر هم که میگویم چون گفتند که لغت جمع در زبان عربی به سه نفر گفته میشود. والا یک نفر هم باشد کافی است)پیغمبر از وقتی مبعوث شد ،اول که خودش یک نفر بود ،همان یک نفر اسلام بود.بعد شدند دو نفر،خدیجه (ع) به ایشان پیوست .بعد شدند سه نفر،علی(ع)هم به آنها پیوست.بعد شدند چهار نفر،ابوبکر به آنها پیوست،و... اگر یک انبار لباسهای خوب و فاخر داشته باشد،و فقط یک نفر باشد که این لباس را پوشیده باشد،دگر او نیاز ندارد که دیگران بگویند،این لباسها هست خدا آفریده،حالا لباس اسلام و ایمان هم همین طور،نگرانی چنین چیزهایی را نداشته باشید.
[i].صبح شنبه،تاریخ 9/6/1387 هـ.ش.(جلسه برادران ایمانی)
[ii].سوره کهف،آیه 110و سوره فصلت،آیه 6.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر