در ره منزل ليلي كه خطر هاست در آن //شرط اول قدم ان است كه مجنون باشي

صفحات

آذر ۲۰، ۱۳۸۷

نشست <<ولايت در عرفان مولانا>>برگزار شد

اين نشست كه به همت مؤسسه پژوهشی حكمت و فلسفه ايران برگزار شد، كارل ارنست با موضوع «ساختار و معنا در مقدمه دفتر چهارم مثنوی»، اعوانی با موضوع «اوليا در مثنوی معنوی»، كاكايی با عنوان «مولانا و اكهارت و الهيات سلبی»، علی‌محمد سجادی با موضوع «مولا و مولانا» و دينانی با موضوع «حكايت و شكايت» به ايراد سخن پرداختند.
بعد از كارل ارنست كه به زبان انگليسی به ارائه مقاله خود پرداخت، غلامرضا اعوانی با موضوع «اوليا در معنوی مثنوی» به ايراد سخن پرداخت و اذعان كرد: اساس دين بر ولايت الهی است و ولايت در معانی متعددی به‌ كار رفته است كه يكی از اين معانی قرب و نزديكی به خداست و هر چه تقرب بيشتر شود ولايت نيز بيشتر می‌شود. ولايت در دين، همراه با تقرب به حضرت حق است و اين كلمه در قرآن كريم زياد به كار رفته است و يكی از اسمای حضرت حق ولی است.
در ادامه قاسم كاكايی به ارائه سخنان خود در باب «مولانا، اكهارت و الهيات سلبی» پرداخت و تصريح كرد: نيستی اصل ولايت است؛ يعنی ولی كسی است كه كه به مقام نيستی رسيده باشد و مقام نيستی همان است كه ما اين مقام را برای حضرت ختمی مرتبت شهادت می‌دهيم و اين مقام عبوديت است و عبد كسی است كه نيست و از خود هيچ ندارد.
وی در چرايی اين كه مولانا با ني نامه مثنوي را آغاز مي كند تصريح كرد: علت به دست نی سپردن رشته كلام از سوی مولوی اين است كه نی، نيست است و صرفا همان چيزی را می‌گويد كه معشوق در آن می‌دمد. مولانا بر عدم عاشق است نه بر هستی. به اعتقاد او برای وصال به اين معشوق بايد هستی را خرج كرد و از آن دست كشيد. دولت عشق در نيستی خيمه‌زده است و دولت همه سوی نيست است.
كاكايی اذعان كرد: هر كس چون مولانا اين نيستی را چشيده و لذت آن را برده است، خواهان دوام آن است و همين تهی شدن از هستی، مولوی را محو و او را تبديل به نی كرده است. حاصل آن‌كه، نيستی منزلتی برای وی می‌نمايد كه حاصل دين و آيين وی می‌شود.
وی با بيان اين كلام كه نيستی طريقی است كه مولانا را به معراج می‌برد، افزود: اين نيستی مركبی است كه به سوی هستی مطلق می‌كشاند؛ يعنی نيستی در هستی و فنای فی الله شدن آيين مولاناست
در ادامه علی‌محمد سجادی به ارائه مقاله خود با عنوان «مولا و مولانا» پرداخت. وی در اين سخن روی كلامش تنها به داستان پايانی دفتر اول مثنوی بود كه حامل همان بيت معروف «از علی آموز اخلاص عمل / شير حق را دان منزه از دغل» و در اين‌باره اذعان كرد: مولوی در اين داستان به ارائه حكايت اميرالمؤمنين(ع) با عمروبن عبدود پرداخت و آن را به صورت تاريخی آن نقل نكرده است بلكه جعل مولانا بر آن است كه امانت را در مسائل تاريخی رعايت نمی ‌كند و به گفتار خود حكايت می‌كند.
«غلامرضا اعوانی» در نشست «ولايت در عرفان مولانا» به موضوع «اوليا در مثنوی معنوی» توجه كرد و گفت: مسئله ولايت دريايی ناكران پيداست و اساس دين بر ولايت الهی است.
رئيس مؤسسه پژوهشی حكمت و فلسفه اذعان كرد: ولايت معانی متعددی دارد كه يكی از اين معانی نزديكی به خدا و نهايت قرب به اوست و هرچه تقرب بيشتر شود ولايت بيشتر است. اين كلمه در قرآن كريم زياد آمده و يكی از اسمای حضرت حق ولی است. اصلا مثنوی كتاب منطق ولايت است. منطق‌الاولياست و در آن شرايط ولايت بدرستی وصف شده است.
اين استاد فلسفه، به شمردن شرط ولايت در نظر مولانا پرداخت و گفت: اولين شرط ولايت مقام فقر است، فقر محمدی آن‌جا كه می‌فرمايد: «يا ايها الناس انتم الفقراء...» اساس در باب ولايت تحقق به مقام فقر است كه در زبان فارسی به درويش معنا می‌شود.
اعوانی ولايت را مانند حكمت تولدی ثانی دانست و اظهار كرد: ولايت حضور الهی و قدسيت است و مولوی ولی را با مسجد مقايسه كرده است كه حضور خدا در اوليا بيشتر از مسجد است. مولانا مسجد را مجاز می‌داند و مسجد مجاز است و ولی حقيقت.
رئيس مؤسسه حكمت و فلسفه ايران افزود: ولی اهل معناست و هرچه انسان در راه دين برود به راه اهل معنا می‌رود و از صورت به خدا می‌رود؛ زيرا خدا كل معناست. معنا خداست و عالم همه ظهور خداست «رو به معنی كوش ای صورت پرست / زانكه معنی بر تن صورت پر است». اهل معنا رحمت و عالم وجود همه معناست و انسان تا راه ولايت را نپيمايد به معنا نمی‌رسد و ولايت راه كشف معناست.
اعوانی در ادامه اظهار كرد: حسد كردن بر اوليا كار شيطان است «هان هان ترك حسد كن از مهان / ور نه ابليسی شوی اندر جهان» اين‌ها اهل فراستند. «اتقوا فراسة المؤمن فإنه ينظر بنور الله» مؤمن ولی انظر بنور الله است. اوليا مثل دريا هستند و اگر كافر به آن‌ها بخورد آن‌ها زيان نمی‌بينند ولی كافران در اثر برخورد با آن‌ها اثر می‌پذيرند.
اين استاد فلسفه گفت: ولايت اتباع و اقتداست و چيزی جز اين نيست. ائمه(ع) ما كه اوليای مطلق بودند در اتباع كامل‌ترين بودند و اهل سنت در واقع آنانند، بنابراين اتباع نتيجه‌اش الهی شدن و قرآنی شدن انسان است.
در پايان نيز دينانی به ارائه سخن پرداخت و در مورد مسئله حكايت و شكايت در كلام مولوی اظهار كرد: نی بی‌ترديد نفس ناطقه آدمی است و نفس هم ريشه نَفَس است. انسان هم نفس می‌كشد و تا نفس می‌كشد زنده است. خود نفس نفخه است و نفخه ديگری در آن دميده شده است. «نفخة فيه من روحی» و حكايت و شكايت هر دو به نی مربوط است. حكايت و شكايت از يك جهان بی‌مثال می‌آيد و بيان جايی است كه در دسترس نيست.مدير گروه فلسفه مؤسسه پژوهشی حكمت و فلسفه در پايان سخنانش مثنوی معنوی را اصول اصول دين خواند و افزود: شايد كتابی به بزرگی مثنوی معنوی ـ به غير از كتب آسمانی ـ نوشته نشده باشد.

هیچ نظری موجود نیست: